وب نوشت

وب نوشت

زندگی مان به سمتی رفته که همه نسبت به بقیه این نظر را داریم که اگر دوستم دارد اگر من را می خواهد باید این طور و آن طور باشد وگرنه... !

از خودمان توقع نداریم که باید چه کارهایی بکنم که نشان بدهم «دوستش دارم»! در حالی که باید برعکس باشد یعنی «از خودت توقع داشته باشی نه از دیگران».

حالا در رابطه مان با خدا هم این گونه شده ایم؛ اینطور که خدا باید برایمان چه ها بکند!  ولی وقتی قرار باشد ما بندگی کنیم، کم می آوریم و از مهربانی و بخشندگی خدا سوء استفاده می کنیم و می گوییم که خدا می بخشد و حالا حالش را ندارم وقتی حال داشتم و... .

محمد رضا باب الخانی

اگر دوستی از شما این سوال را بپرسد ، چگونه به او پاسخ می دهید؟

پاسخ به برخی سوالات بسیار سخت است .فکر کنید دوست تان از شما کمک می خواهد و این سوال را مطرح می کند، چه جوابی به او می دهید؟

من دو سال است که ازدواج کرده ام. بهترین همسر دنیا را دارم و یک تار موی او را با کل دنیا عوض نمیکنم اما من دانشجوی ارشدم

 توی دانشگاه به کسی علاقمند شدم که حتی خودش هم نمیداند. او دختری نجیب و با ایمان و فوق العاده است مثل همسر خودم.حضور او باعث آرامش من شده است .این را بگویم که من نه چشم چران هستم نه اصلا دنبال این جور مسائلم. بین همه فامیل و دوستان به ادب و سر به زیری شهرت دارم

در کل شخصیتی متعادل و مثبت دارم. نه مشکل کمبود عاطفه دارم نه مشکل زناشویی چون همسر فوق العاده ای دارم . اما مشکل این است که هردو را عاشقانه دوست میدارم . من فقط میخواهم هر دو را داشته باشم آن هم به عنوان همسر.دلم میخواهد هر سه زیر یک سقف شاد زندگی کنیم. نمیدانم چه کنم ،نه میخواهم آنها را از دست بدهم، نه خیانت کرده باشم . من فقط عاشق آنها هستم. می ترسم این موضوع بر ملا شود و همسرم دلخور شده و مرا ترک کند و از یک طرف هرچه تلاش می کنم نمی توانم از این دختر خانم بگذرم. تمام مدت درونم تلاطم دارم

کمکم کنید نمی دانم چگونه این مشکل را برطرف کنم؟

(در قسمت نظرات پاسخ دهید)

محمد رضا باب الخانی

یکی از مسائل بسیار مهم و قابل توجه ای که می توان به آن اشاره نمود آن است که ممکن است عده ای گمان کنند که فقها و اندیشمندان دینی درهر عصر و زمانی می توانند به کمک احادیثی که از رسول گرامی اسلام بر جای مانده  مفاهیم قران و آموزه های دین را استخراج نموده و آنها را به دیگران برسانند که در صورت تحقق چنین امری دیگر نیازی به امام معصوم نخواهد بود و علما خود به تنهایی می توانند خلأ وجود پیامبر را برای مردم پُر کنند

باسخ به این اشتباه

آنچه به عنوان پاسخ به این عده می توان گفت آن است که

اولاً: علم و دانشی که علما و اندیشمندان دین در اختیار دارند تنها قطره ای از حقایق و معارف قرآن و دین است، که هرگز نمی توان آنرا با آنچه در نزد ائمه اطهار(علیهم السلام) است مقایسه نمود

آن عزیزان از سوی خداوند بی همتا به علم ودانشی مجهزند که از تمام آنچه در گذشته و حال و آینده وجود داشته و خواهد داشت به طور کامل آگاهی دارند و افراد در صورت عمل به آموزه های آنها براحتی می توانند سعادت ابدی خود را تأمین نمایند

ثانیاً: اگر چه اسلام یک دین کامل و بی نقصی است و لی این را نباید فراموش کرد که پیامبر گرامی اسلام احکام و دستورات اسلام را به صورت تدریجی و مطابق نیاز و مقتضیات زمان به مردم ابلاغ می فرمود که در اینجا باید این مطلب را پذیرفت که پس از رحلت ایشان  مقداری از احکام ناگفته ماند بنابراین شخص دیگری که همطراز اوست باید این مهم را به اتمام برساند که او کسی نیست غیر از امام معصوم

ثالثاً: متأسفانه برخی از احادیثی نبوی پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلوات الله علیه و آله) توسط معاندین و دشمنان مورد هجمه قرار گرفت و تعدادی از آنها از بین رفت و برخی نیز از سوی افراد سود جو و منفعت طلب مورد دست کاری قرار گرفت که این امر باعث شد که احادیث جعلی و ساختگی به حوزه احادیث صحیح راه پیدا کنند که این امر را می توان به عنوان فاجعه ای اسف بار در مورد احادیث نبوی تلقی نمود

محمد رضا باب الخانی

هلال نقره ای ماه، آسمان رمضان را روشنایی بخشیده است و منِ خاکی در این ثانیه های آخر به یک ماه مهمانی می اندیشم، به یک ماه خاطره ی آسمانی، به یک ماه «ربَّنا لا تزغ قلوبَنا»ی دستانم، به یک ماه طعم دعای سحر و به یک ماه تشنگی!.

خدایِ آسمانیِ دل خاکی ام، تو را قسم می دهم به این لبان تشنه، ما را با نگاه مهدی ات سیراب گردان و این شب عید، آخرین شب عید بی مهدی باشد.

خدایا آسمان نیازم سرشار از توست، منِ روزه دارِ عاشقی  را بیش از این تشنگی مده! و قدم های مهدیت را هدیه ی روز عید نصیب ما گردان.

«اللهُم اجعَل صیامی»در این شهر رمضان «بِالشُکر و القبول عَلی مَا تَرضاهُ...» امشب منِ سراپا خاکی، همانند شبهای قدر به نیایش تو نشسته ام و تاریکی شب را در زیر نور مهتاب با ذکر شمار عاشقی ام انتظار می کشم... انتظار! انتظار رسیدن روزی که فطریه ی عاشقی ام را بپردازم، قلب کوچکم را می گویم ... ای مهدی قلبم برای تو، منتظرمان نگذار!

امشب من با مهتاب به درد دل نشسته ام و حضور مهدی را تمنا می کنم تا آسمان دلم را با آمدنش مهتابی سازد.

من در سیل سرشکم غسل عید به جا آورده ام، غسل شادمانی، غسل شوق...

صدا می آید... الله اکبر، خدا بزرگ است؛ لا اله الا اللهُ، الله اکبر، و ستایش مخصوص توست ای تنها بهانه ی نیایش.

آسمان که هر صبحدم تسبیح تو می گوید اینک در این صبح بارانی از شوق و شور در این عید عرفانی در مقابل روزه داران کم آورده است، این همه عاشق زیر سقف آسمان دست به سوی پروردگار به نیت پنج مهمان کساء پیامبر «اللهُم اهلَ الکِبریاءِ و العظمةِ و اهلَ الجودِ و الجبروت» را، با تو نجوا می کنند، ای تو اهلِ عفو و رحمت و ای اهل تقوا و مغفرت...

دانه دانه ی اشک آسمان با سرشک شوق آدمیان درآمیخته و همه فریاد می زنند «اسئَلُک بِحقّ هذا الیَوم» که قرارش دادی «للمسلمینَ عیدا» رحمت فرست بر محمد و خاندان او، بر مهدی موعود، بر منتَظَر دل ما، سلام ما را برسان یا الله!

«و اعوذُ بِکَ مِمَاستَعاذَ منهُ عِبادُک الصالحون» پناه می برم به تو از دردِ جانکاه انتظار...!

چه نشاط انگیز است همگام با نسیم صبحِ بارانی پس از یک ماه روزه داری و نماز عاشقی، یک صدا با دیگر عاشقان، هم نوا با آن یار سفر کرده! ندای «اللهُم رَبَّ النورِِ العظیم» سر دهی و در آخر با ضربه های قلبت «العجل، العجل، العجل» را عیدانه از خداوند درخواست کنی.

پس از یک ماه روزه داری و لب تشنگی اکنون با باران رحمت پروردگار روزه ات را افطار کن!

روزه ات قبول

محمد رضا باب الخانی

اکنون باغ بهارزده ، باغ جان گرفته از نفسهای مسیحایی بهار دلها رمضان پربرکت خدا، آسمان را می نگرد که گاه به رگباری کوتاه از ابرهای رحمتی که به دست نسیم از راه می رسند ، اشک در آیینه چشمانش جوانه می زند.

اکنون بهار حیات آخرین رمضان ، آخرین نوازش ها را بر سر باغ می کشد. آخرین نفسهای مسیحایی را در او می دمد. دیری نخواهد پایید که وقت خداحافظی فرا رسد، شاید هم اکنون فرارسیده است و همین بغضی بر گلوی باغ می نشاند، دل آسمان می گیرد و باران اشک می بارد و از گوشه چشم برگها و شاخه ها جاری می شود. یاد اعجاز سبز بهار رمضان ، دل باغ را به وجد می آورد ، جهان نشاط می گیرد ، آسمان به قرار می رسد و خورشید گیسوان طلایی اش را بر شانه های باغ می افشاند. اینک صدای رودخانه که با دهانی کف آلود به مستی آواز سر داده و سرودخوانان می گذرد ، در فضا طنین انداز است.

جویبار با چراغهای حباب بر سر می رود که به رودخانه بپیوندد. به رودخانه که یاهوکشان سرود سر داده است : «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش» اکنون آخرین روز بهار رمضان است و یاد خداحافظی ، دلهایمان را بی قرارانه در قفسه تنگ سینه هایمان به تپش درآورده است.

امشب آخرین یشتها ، گاثه ها ، سفرها ، سوره ها ، دعا ، کلمات مقدس ، نیایش ها و غزلها در اشتیاق دریا خوانده خواهد شد. امشب دل بی قرارمان یک بار دیگر اشک خواهد بارید و از آن حضور بیکران برای یک مهمانی دیگر وعده خواهد گرفت ؛ وعده ای سبز ، برای ضیافت بهشتی ، ضیافت دوست.

سحر فردا یکی یکی از خانه ها بیرون خواهیم زد ، روزه داران چون دانه دانه دانه های زلال باران ، در کوچه ها به هم خواهند رسید. در خیابان های شهر جاری خواهند شد و در میدان بزرگ مصلا ، در فضایی به وسعت فطرت و آفرینش ، بازگشت به سرشت نخستین را، در خیزابه ای بلندقامت خواهند بست و وصال آن یگانه اقیانوس بیکران را شراب تکبیر سر خواهند کشید. خدایا! فطر از فطرت است و فطرت ما را به اولین روز آفرینش برمی گرداند. آنگاه که جبریل را فرستادی ، تا از خاک زمین مشتی برگیرد و تو خمیره آدم را در بین طائف و مکه به 40 روز سرشتی ،

آفریدگارا تو مرا آفریدی تا نامهای تو را یاد بگیرم ، و تو را به هزار و یک نام مقدس فرابخوانم و با یاد و نام تو صدای عاشق تو را جاودان بر گنبد گیتی مکرر بدارم.

خدایا ، مهربانا ، پروردگارا ، دوستا و آفریدگارا! نیک می دانستی که از خاک بودنم مرا از پرواز باز خواهد داشت و از آنجا که دوستم داشتی ، رهایم نکردی.

بهار رمضان را در چرخش ایام بر سر راهم قرار دادی ، تا سر و تن ، دل و جان ، و خویشتن خویش را در بارش باران های رحمت تو ، باران های رحمت رمضانی ات ، از هرچه آلودگی و سنگینی و گردوغبار ، بشویم و پاک کنم.

تو مرا به مهمانی ات فراخواندی ، تا در برابر نگاهت ، در حضور باشکوه و مهربانت ، در بارگاه معنوی ضیافت نورانی ات ، دوباره به یاد فطرتم ، خود خود خودم بیفتم ، از وابستگی ها ، دلبستگی ها ، شبکه رکودآور روزمرگی ها ، بگذرم و روح تنها و دل مظلومم را ، در آن اعماق در آن انتها بیایم و در آن سویدای دلم ، با فطرت نخستینم ، با آینه ای که در برابر خوبی ها و پاکی ها و خودت داشتم ، به نماز فطر تو بیایم.

خداحافظ ای ماه زلال بارانی ، ای ماه نسیم های بهشتی ، خداحافظ ای ماه کوزه های کوثری ، ای ماه زمزمه های حیدری ، خداحافظ ای ماه طلوع ، اشراق ، نور و رهایی ! تو امروز می روی اما بدان دل به فطرت رسیده من ، تا حضور دوباره تو اشتیاق سبزش را به ذکر و تسبیح به شکوفه خواهد نشاند.

محمد رضا باب الخانی

باز هم شب های پر تب و تاب قدر رسید، بزمی که زمینیان و آسمانیان بر گرد هم می چرخند و نوای "یا الله ، یا الله " جانی دوباره به عالم رو به افول دنیا می دهد.

یک سال انتظار کشیدیم و عاقبت مفتخرمان کردند به حضور در این  بزم ملکوتی ، امشب حاجات به آسمان می رود و مُهر تأیید خورده بر می گردد، بعضی هایشان همین روزها اجابت می شوند بعضی هایشان سال بعد، بعضی هایشان چند سال بعد، اما دست رد به سینه احدی زده نمی شود، همه و همه مهر اجابت می خورند.

بعضی از این دعاها خیلی قشنگ هستند آنقدر خالص و بی ریا که اشک فرشتگان را در می آورد، اینقدر عمیق و شیرین که ملائکه سجده دوباره بر انسان می کنند.

یکی می گوید خدایا من شکسته تر از آنم که درکت کنم اما می شود خدایی کنی و لحظه ای به قلبم بیای ؟ خدایا می شود نگاهم کنی؟

یکی زمزمه می کند خدایا دستانم خالیست و نیاز بنده های تو بسیار، خدایا ندارم، می توانم جانم را پیشکش کنم؟

یکی دلتنگ است و منتظر، سالهاست اشک ریخته و انتظار کشیده، طاقتش تمام شده می گرید: «خدایا حجتت را برسان، خدایا امام زمانمان را برسان، خدایا کودکان غزه ، مردم بی گناه سوریه و عراق فریادرس می خواهند ، خدایا فریادشان را بشنو و جان این عالم بی جان را برسان....»

یکی می گرید خدایا یادت می آید آنروز چقدر با تو لج کردم با همه کوچکیم در برابر همه آسمان ها و زمینت ایستادم و گفتم نمی خواهم بندگی ات را؛ دست از سرم بردار ؟ خدایا امشب آمده ام بگویم اشتباه کردم دستت را آنی از سرم برندار ، من بی تو هیچم، هیچ .... 

راستی این شب ها از خداوند چه بخواهیم؟

خداوند کریم و بخشنده کدام دعای ما را بیشتر دوست دارد؟

این شب ها چقدر به دعایمان بال و پر دهیم ، به اندازه عزیزانمان ، به اندازه کشورمان ؟ به اندازه هم کیشانمان؟

به اندازه آخرتمان؟دعایمان را چقدر وسعت ببخشیم؟

 بسیار خرسند می شویم که دعاهای پر مغز و ناب و خالصتان را با ما به اشتراک بگذارید ، باشد که از هم بیاموزیم چگونه دعا کردن را و به یاد هم بیاندازیم چه بخواهیم که سعادت  و عاقبت به خیری نتیجه اش باشد؟

محمد رضا باب الخانی

امام مجتبی علیه السلام بعد از مدتی رویارویی با معاویه، دست از حکومت و جنگ کشیدند و به مدینه قدم فرما شدند؛ اما این سکون و سکوت، ناشی از نداشتن شجاعت و نداشتن قدرت کلام نبود. در اینجا می‌خواهیم قدری از شجاعت و قدرت کلام سبط پیمبر علیه السلام باز گوییم و درسی برای زندگی خود بگیریم.

محمد رضا باب الخانی

روزگاری زندگی می کنیم و حداکثر بعد از 90 سال می‌میریم. در زمانی به دنیا می‌آئیم که ناخواسته است، با شکل و شمائلی متولد می‌شویم که در انتخاب آن نقشی نداشتیم، در مکانی به دنیا می‌آئیم که ایده آل ما نیست، در خانواده‌ای پا به عرصه می گذاریم که در گزینش آن هیچ گونه اختیاری نداشتیم، اقوام ما کسانی هستند که گزینش نکرده ایم، با روش هائی تربیت می شویم که مورد سلیقه ما نیست، تندباد حوادث غیرقابل کنترل، غیرمنتظره و دل آزار، ما را به هر طرف که بخواهد، می برد ، ....."

این گونه حرف ها ، مخصوص آدم هایی است که برآنیم در این مقاله ، به بررسی ویژگی هایشان بپردازیم ؛ آدم های بدبینی که حتی با داشتن این نوع نگاه به زندگی، اصلاً فکر نمی کنند بدبین هستند. آنها آن قدر دلیل و منطق برای خودشان دارند که تمام تفکرات و ذهنیت هایشان را از واقعیتهای غیرقابل انکار زندگی می دانند، نه ساخته و پرداخته ذهن.اگر یکی از اعضای خانواده تان به این مشکل دچار باشد که دیگر کار چند برابر سخت می شود.

محمد رضا باب الخانی

همزمان با آغاز فصل گرما و افزایش اعتراضات معمول چنین ایامی در هر سال پیرامون وضعیت حجاب در سطح جامعه، برخورد با فروشندگان شلوار و مانتوهای کوتاه، نازک و بدن نما شدت گرفته و ظاهراً با گروهی از واحدهای صنفی عرضه وسیع و همچنین برخی فروشندگان خرد چنین پوشش‌هایی برخورد شده است؛ اتفاقی که مسبوق به سابقه بوده و تازگی ندارد.

این طرح همچون طرح گشت ارشاد، اقدام تازه‌ای نیست و بازدارندگی‌اش نیز سال‌ها است که زیر سوال رفته است. متاسفانه چنین طرح‌هایی که شاید محض رفع تکلیف نیز صورت نمی‌پذیرد، تنها منجر به افزایش قیمت این نوع پوشش‌ها که مشتری‌های خود را دارد می‌شود و برخی فروشندگان با پذیرش ریسک فروش چنین کالاهایی، تنها قیمت‌ها را متناسب با ریسک فروش بالا می‌برند و گروهی دیگر نیز در این زمینه بازارهای تازه‌ای ایجاد می‌کنند و کار به مزون‌های زیرزمینی می‌رسد.

در این میان البته راهکارهای دیگری نیز در این زمینه وجود دارد و به عنوان نمونه برای مانکن‌هایی که مانتوی کوتاه بر تن دارند، آستین گذاشته می‌شود و یا در پایین مانتوهای کوتاه پشت ویترین، روسری نصب می‌شود و در واقع به نوعی فرم ماجرا تغییر داده می‌شود اما به هر حال آن مانتو خریده می‌شود و طبیعتاً شخصی که این لباس را می‌پوشد، در انتهای مانتو روسری نصب نمی‌کند و احتمالاً آستین و ساق نیز استفاده نمی‌کند.

در این میان، آنچه محل تامل است عدم وجود متولی برای عبور از این اقدامات مقطعی است و متاسفانه موازی کاری فرهنگی و نقش حداقلی وزارت فرهنگ و ارشاد در تقسیم قدرت تصمیم گیری و اعتبارات فرهنگی، امکان اینکه این دستگاه را نیز به عنوان متولی اصلی مورد خطاب قرار داد، سلب نموده و متاسفانه در این زمینه شاهد رویکردی برای مشخص سازی متولی که تصمیمات راهگشا و اثربخش در این زمینه داشته باشد، نیستیم.

محمد رضا باب الخانی

حتما شما هم مثل هزاران نفر دیگر تا به حال با پیام هایی روبرو شده اید که از شما می خواهد با ارسال آن به چند نفر دیگر، ظرف زمان محدودی معجزه را به چشم بییند! پیامک هایی که حتی به ذهنتان هم نرسیده که چه دست هایی پشت پرده شان وجود دارد.

 در دوره ای که وایبر و واتس آپ از نان شب هم واجب تر شده است، همه ما بسیار دیده ایم پیام هایی که با واژه و عبارت های مختلف، با توسل به نام خدا و پیامبر گرانقدر و سایر ائمه و با سوء استفاده از آیات و روایات سعی دارند مخاطب را متقاعد کنند که اگر پیام را به ده نفر دیگر ارسال کند، پس از گذشت چند دقیقه یا چند ساعت معجزه ای در زندگی اش می بیند.

در سالهای نه چندان دور، زمانی که گذرمان به مسجد و امام زاده ای می افتاد و با قصد خواندن زیارت نامه یا ادعیه توسل ندبه، کتاب مفاتیح یا سایر کتب ادعیه را دست می گرفتیم، به ناگاه متوجه متنی در میان صفحات یا حاشیه کتاب آن می شدیم که با بهره گیری سوء از آیات و روایت، سعی در متقاعد کردن خواننده برای تکثیر و بازنوشتن چند باره از آن متن و توزیع آن میان سایرین داشت با این وعده پوشالی که با این کار، حاجت روا خواهد شد. این سالها با اینکه مدتها از آن سالها می گذرد و ابزارهای ارتباطی نوین سبکی نو در زندگی انسان ها بنا نهاده است، اما انگار این روایات جعلی و این قرائت های بدعت گذار، قرار نیست دست از سر مردم در این عصر به اصطلاح مدرن هم بردارد و این بار این بدعت های پوشالی از طریق همین ابزارهای ارتباطی مدرن که از قضا، انتشار را با حجم و سرعت بسیار بیشتر ممکن می کند، زندگی دوباره پیدا کرده اند.

محمد رضا باب الخانی