وب نوشت

وب نوشت

زندگی مان به سمتی رفته که همه نسبت به بقیه این نظر را داریم که اگر دوستم دارد اگر من را می خواهد باید این طور و آن طور باشد وگرنه... !

از خودمان توقع نداریم که باید چه کارهایی بکنم که نشان بدهم «دوستش دارم»! در حالی که باید برعکس باشد یعنی «از خودت توقع داشته باشی نه از دیگران».

حالا در رابطه مان با خدا هم این گونه شده ایم؛ اینطور که خدا باید برایمان چه ها بکند!  ولی وقتی قرار باشد ما بندگی کنیم، کم می آوریم و از مهربانی و بخشندگی خدا سوء استفاده می کنیم و می گوییم که خدا می بخشد و حالا حالش را ندارم وقتی حال داشتم و... .

بچه ها از وقتی کمی می فهمند، با کارهایشان بدون این که بدانند به ما یاد می دهند که دوست داشتن «نشانه» دارد، البته این مسئله یک روش منطقی-واقعی-غریضی است؛ ولی ما با گذشت زمان یادمان می رود و یا از محبت طرف مقابل سواستفاده می کنیم. ما وقتی بچه ایم دوست داریم همه برایمان کارهایی را که دوست داریم انجام بدهند، همه دوستمان داشته باشند، همه با محبت نگاهمان کنند، و بیشتر اوقات اگر تک فرزند باشیم این مسئله کم کم به خودخواهی می انجامد. یعنی پدر و مادر و اطرافیان با محبت های بی حد و یک طرفه، بچه را این طور تربیت می کنند که همه باید تو را دوست داشته باشند و باید همه چیز برای تو باشه، چون بچه ای و یا هر کاری بکنی عیب ندارد چون بچه ای و... .

اگر در این موقعیت یک فرزند دیگر بیاید یا در نزدیکی ما در خانواده و یا مهدکودک، بچه دیگری باشد و توجه و محبت به او هم دیده بشود، این نگاه خودخواهانه کمرنگ می شود و بچه کم کم می فهمد که برای جذب محبت باید خودش هم محبت و تلاش کند تا او هم بیشتر دوست داشته بشود.

در رابطه با خدا هم چون محبت سرشار و یکطرفه از طرف خدا بر ما صورت می گیرد، برایمان عادی شده و ما خیال می کنیم باید اینطور باشد. در حالی که پروردگار رب العالمین است و ما را تربیت می کند و با دستورات داده شده و عقوبت کارها و گاه تنگی و فشار، محبت ما را وادار به عمل و تعهد (نذر) می کند تا از لوسی و بی مسئولیتی در آییم. بعضی به خاطر نیروهای درونی شان این طور می فهمند که «دوست داشتن و محبت کردن» خودش زیباست و سعی می کنند همه را دوست داشته باشند و محبت کنند.

بعضی هم به واسطه موقعیت زندگی مورد توجه و محبت قرار می گیرند و به مرور فکر می کنند که زندگی طبیعی اینطور است که هر کاری دوست داری بکنی و راحت باشی. گاهی محبت به دیگران را دوست داری پس محبت می کنی. گاهی هم محبت هزینه و سختی دارد و تو راحت تری که محبت نکنی و هیچ امر مهمی نیست. و با مرور زمان این مسئله امری عادی می شود واگر در رابطه با همسران باشد با مرور زمان مشکل زا می شود. فرض کن به خاطر مسائل سخت و کارهای پر زحمت مرد خسته و پر مشکل به خانه بر می گردد، همسر از او استقبال می کند، پذیرایی می کند، با مشکلات کنار می آید، قناعت می کند و سعی می کند با هنر و فعالیت هزینه های زندگی را پایین بیاورد و روی خواسته هایش پا بگذارد و  تا می تواند با تلاش مشکلات را کم کند. گاهی شوهر می فهمد و سختی و تلاش او را می بیند و درک می کند. گاه اصلا فکر می کند زندگی همین است و باید همسرش این کارها را می کرده و خواسته هایش هم لابد مهم نبوده و شاید اصلا نمی خواسته که بیان نکرده و فشار نیاورده است! اینجاست که زن احساس می کند محبتش یکطرفه بوده و همسرش به او و محبت هایش عادت کرده و تازه اگر یک روز محبت نکند موجب ناراحتی می شود.

کاش برای محبت کردن مسابقه می دادیم وکاش به جای این که بگوییم «اگر دوستم داری اگر من را می خواهی»؛ بگوییم «چون دوستت دارم و چون می خواهمت...».

محمد رضا باب الخانی

نظرات (۱)

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۲۸ میلاد جعفری
سلام
وقتی دوستای خوبی کنارت هستند و باهاشون حس خوبی داری، بدون خدا خیلی دوست داره ... 
از آشنایی باهاتون خرسندم ♥ 
خوشحال میشم وبلاگ منو با عنوان "حس خوب و زندگی عالی" لینک کنید و با هم تبادل داشته باشیم ♥
www.hesss.blog.ir

شاد باشی دوست خوبم ♥
پاسخ:
به نام مهربانترین
سلام علیکم
سایتتون بازدید شد.
و من الله التوفیق
در پناه مهربانترین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی