در اواخر قرن بیستم که نظریه پردازان غربی مکتب لیبرال دموکراسی را پایان تاریخ و نجات دهنده بشریت معرفی می کردند؛ در ایران، انقلابی در آستانه تحقق بود که تمام مناسبات و محاسبات آنها را بر هم می زد. انقلاب اسلامی ایران در دوره و زمانی پا به عرصه گذاشت که مدرنیته تمام آنچه را که داشت به مرحله عمل در آورده و بیش از پیش بشر را دچار سر درگمی کرده بود. مدرنیته با مشخصه هایی همچون اومانیسم، سکولاریسم، جدایی اخلاق از تار و پود عالم، و... ادعاکرده بود که سعادت و خوشبختی را برای انسان به ارمغان آورده و مسیر رشد و پیشرفت او را مسطح کرده است. در حالی که به تدریج انسان را در ابعاد مادی و معنوی در سراشیبی سقوط قرار داده و موجبات تنفر مردم از آن را فراهم می ساخت. در این اثناء نظامی بر خواسته از متن وحی و منطبق با فطرت انسان پا به عرصه گذاشت که شعارش برای انسان شکست خورده جامعه آن روز «لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم» و الگویش برای حاکمان، حکومت عدالت محور علوی بود. انقلابی که با دست خالی در مقابل دشمنِ تا بُن دندان مسلح ایستاد و مسیر شکوفایی خود را طی کرد تا نمونه و مدل حکومتی جدید و متعالی را به دنیا عرضه کند. مخاطب این مکتب نه تنها ایرانیان که تمام مردم دنیا است. از این رو سران غرب دست به کار شدند و سانسورهای خبری شدید بر اخبار انقلاب اسلامی اعمال کرده و طرح شوم اسلام هراسی را در دستور کار خود قرار دادند. اما وعده خداوند است که: «یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ».