در نظر مولانا، یکی از علل غم، طول امل است و ترس از طول امل در کلامحضرت علی (علیه السلام ) هم آمده است: من بیش از هر چیزی برای شما از دو چیز هراس دارم: یکی پیروی از هوای نفس و دیگری آرزوهای طولانی. غم و اندوه پیراهنی است که دنیا به تن کرده است، روزی حلال آن دل را به خود مشغول می دارد چه رسد به مال حرام. امام علی علیه السلام می فرمایند: اى مردم، کالاى دنیاى حرام چون برگ هاى خشکیده و با خیز است، پس از چراگاه آن دورى کنید، که دل کندن از آن لذّت بخش تر از اطمینان داشتن به آن است، و به قدر ضرورت از دنیا برداشتن بهتر از جمع آورى سرمایه فراوان است. آن کس که از دنیا زیاد برداشت به فقر محکوم است، و آن کس که خود را از آن بى نیاز انگاشت در آسایش است، و آن کس که زیور دنیا دیدگانش را خیره سازد دچار کور دلى گردد، و آن کس که به دنیاى حرام عشق ورزید، درونش پر از اندوه شد، و غم و اندوه ها در خانه دلش رقصان گشت، که از سویى سرگرمش سازند، و از سویى دیگر رهایش نمایند، تا آنجا که گلویش را گرفته در گوشه اى بمیرد، رگ هاى حیات او قطع شده، و نابود ساختن او بر خدا آسان، و به گور انداختن او به دست دوستان است. امّا مۆمن با چشم عبرت به دنیا مى نگرد، و از دنیا به اندازه ضرورت بر مى دارد، و سخن دنیا را از روى دشمنى مى شنود، چرا که تا گویند سرمایه دار شد، گویند تهیدست گردید، و تا در زندگى شاد مى شوند، با فرا رسیدن مرگ غمگین مى گردند، و این اندوه چیزى نیست که روز پریشانى و نومیدى هنوز نیامده است.
اما غمی که در دنیا انسان را اسیر خویش می سازد محدود به یک نوع خاص نیست، غمی نیز هست که جان حقیقت بین خریدار اوست.
انواع غم و اندوه
دو نوع مشخص براى غم و اندوه مطرح نموده اند. یکى از این دو نوع، همان غم و اندوه ناشى از درک ضرر در مال و جان و موقعیت و مقام و خواسته است که هیچ کس دراین دنیا نمى تواند گریبان خود را از چنگال آنها رها نماید.
این همان غم و اندوهى است که همگان مىخواهند از آن فرار کنند و براى دفع کلى یا تقلیل آن، از همه توانائى هاى خود بهره مى جویند.
از مختصات این نوع غم و اندوه کاهش فعالیت هاى مغزى و روانى و حتى جسمانى است، که خود موجب ضررهاى دیگر مى گردد. اشخاصى که به این نوع از غم و اندوه مبتلا مى شوند، در صورت استمرار آن به نوعى از بدبینى دچار مى گردند که حیات را با آن همه درخشندگى و اهمیتى که دارد تیره و بى اهمیت مى نماید.
نوع دوم غم و اندوهى، است که درون هیچ انسان رشد یافته اى خالى از آن نیست. زیرا یکى از مختصات رشد همین است که انسان همواره همزمان با احساس انبساط روانى و بهجت روحى، نوعى سوزش اشتیاق به کمال بالاتر را با انقباضى ناشى از اینکه، مبادا در گذرگاه عمر در آنچه که مى تواند از خیرات انجام دهد تقصیر یا قصور ورزیده است، در درون خویش در مى یابد.
این تقصیر یا قصور یقینى یا احتمالى هر اندازه هم که نا چیز باشد، به خاطرحساسیت شدیدى که در سیر تکاملى وجود دارد، داراى اهمیت مى باشد. و به همین خاطر است که مهتابى ظریف از یک غم مقدس مستمر در فضاى درون سالکان، وجود دارد که موجب مى شود، دائماً در حال استغفار و توبه باشند.
آیا تکرار آیه مبارکه اهدنا الصراط المستقیم (حمد4) پروردگارا، (ما را به راه راست هدایت فرما) در شبانه روز و در عالیترین حالات ارتباط با خدا که نماز است، خود آشکارترین دلیل براى حساسیت مزبور نیست؟ با این حال پارسایان بدان جهت که رضا به قضاى الهى و حالت ابتهاج ناشى از شکوفایى در عالم هستى دارند و بدان جهت که چهره آنان چه بخواهند و چه نخواهند تماشاگه انسانهاست، بطور دائم در تبسم و انبساط است.
از مختصات این غم مقدس آن است، که دارنده آن از نشاطى بسیار جدى براى کار و تکاپو در مسیر تکلیف بایستگى ها و شایستگی ها برخوردار هست. بر خلاف آنانکه در غم و اندوه طبیعى معمولى فرو مى روند و همواره دچار اختلالات فعالیت هاى مغزى و روانى و حتى جسمانى مى باشند.
دیگر از مختصات احساس فوق این است که هر اندازه هم شادمانى به آن پارسایان رو بیاورد، نه تنها از آن احساس نمى کاهد، بلکه با نظر به لزوم افزایش محاسبات دقیق در علل و نتایج آن شادمانى، بر اندوه آنان افزوده مى شود. این غم غمی است که جان حقیقت بین خریدار آن است.
از نظر مولانا عوامل غم اعمّ از نوع محمود یا نامحمود آن، می تواند مختلف باشد که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می شود:
یک) غرور و خودبینی
از آنجا که انسان مغرور، همه چیز را برای خود و در خدمت خویشتن می خواهد، چنین می اندیشد که همه امور مورد علاقه اش باید برای او نه تنها فراهم باشد، بلکه از زوال و نیستی هم به دور باشد؛ پس وقتی که با نبود آنها رو به رو می شود، دچار غم و اندوه می گردد.
دو) جفا کردن با عقل کل و فرو رفتن در معاصی و شهوات
مقصود از عقل کل خداوند است. مولانا عقیده دارد که مجموع عالم، صورت عقل کلّ است؛ چون با عقل کل به کژروی جفا کردی، صورت عالم تو را غم فزاید. ...
سه) دوری از معشوق و اصل خود و اسیر صفات سفلی شدن
مولانا هنگام تشبیه روح انسان به پرنده ای که از هوای قابل پرواز خود جدا مانده و اسیر زمین شده و بدین سبب دچار غصّه و اندوه گشته است.
چهار) آرزوهای دراز
در نظر مولانا، یکی از علل غم، طول امل است و ترس از طول امل در کلامحضرت علی (علیه السلام ) هم آمده است: من بیش از هر چیزی برای شما از دو چیز هراس دارم: یکی پیروی از هوای نفس و دیگری آرزوهای طولانی. (نهج البلاغه،خطبه 28)