در دنیای امروز داشتن یک فضیلت تلقی می شود. اینکه کسی از نظر مالی سرآمد دیگران باشد و بهتر از دیگران دستش به دهانش برسد ارزشی برای او قلمداد می شود و همین ارزشمند بودن ثروت و دارایی در فرهنگ رایجِ امروز، سبب شده تا ما شاهد یک ماراتون نفس گیر بین کسانی باشیم که داشتن را فضیلت می دانند و تلاش می کنند تا با رسیدن به دارایی بیشتر، برای خود ارزش بیشتری را دست و پا کنند. این نوع ارزش گذاری، پدیده نوظهوری نیست که با رشد ثروت عمومی و امکان رفاهی به وجود آمده باشد. قرآن کریم از وجود چنین باوری در بین اقوام گذشته نیز خبر داده است. قرآن کریم از ثروتمندی خبر می دهد که داشته خود را فضیلت و برتری نسبت به دوست خود می پنداشت و در سخن به او گفت: من از نظر ثروت از تو برترم و آبرو و شخصیت و عزتم بیشتر و نفراتم از دارائی های تو فزونتر است «فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً»؛ بنابراین هم نیروى انسانى فراوان در اختیار دارم و هم مال و ثروت هنگفت و هم نفوذ و موقعیت اجتماعى، تو در برابر من چه مىگویى؟ و چه حرف حساب دارى؟!
و یا از مرفهین بی دردی گزارش می دهد که سعادت را منحصر در داشتن نعمت های مادی دانستند و تنها عامل شقاوت و بدختی را در نداشتن این ثروت و دارایی؛ برای همین می گفتند: «نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ» ؛ ما اموال و اولاد بیشترى داریم و عذاب نخواهیم شد. این نفى عذاب از خودشان برای آن بود که آنها سعادت را تنها در داشتن مال و اولاد بیشتر می دانستند و بس، بر اساس این نگرش، عذاب هم تنها در صورتی خواهد بود که شخص از مال و منالی برخوردار نباشد و چون اینها بهره مند بودند پس خود را معذب نمی دانستند.
کلام امیرمۆمنان درباره ثروت اندوزی و داشت دنیایی امیرالمۆمنین علیه السلام در خطبه 160 نهج البلاغه این فرهنگ مادی و ارزش گذاری غیر دینی را به چالش کشیده و با استدلالی قابل توجه، ثابت می کند که داشتن فضیلت نیست.
امام علیه السلام با الگو قرار دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر پیامبران بزرگ الهی، زندگی آنها را معیار ارزش و بی ارزشی دنیا و داشته های دنیوی معرفی می کند که چطور آنها با داشتنِ امکانِ فراهم کردن دنیایی آباد، خود را آلوده به زر و زیور آن نکردند و به حداقل و بلکه کمتر از آن بسنده کردند.
بیان الگوهایی حقیقی برای زندگی دینی آن حضرت درباره رسول خدا ص می فرماید:
«وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ ص کَافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَةِ وَ دَلِیلٌ لَکَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْیَا وَ عَیْبِهَا وَ کَثْرَةِ مَخَازِیهَا وَ مَسَاوِیهَا ...» ؛ در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله برای تو سرمشق کافی وجود دارد و برای پی بردن به زشتی و عیب دنیا و فراوانی رسوایی ها و بدی هایش راهنمای خوبی است؛ زیرا دنیا همه چیزش را از پیامبر گرفت و در اختیار دیگران نهاد.
و بعد به زندگی موسی علیه السلام اشاره می کند که در اثر لاغری و آب شدن گوشت بدنش سبزی گیاه از پشت پرده شکمش نمایان بود (لَقَدْ کَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِه).
سومین الگویی که امام علیه السلام معرفی می کند حضرت داوود علیه السلام است که درباره او فرمود: او با دست خویش از لیف خرما، زنبیل می بافت و از همنشینان خویش می پرسید: چه کسی از شما مرا در فروش آن کمک می کند؟ و از بهای آن نانِ جوی [فراهم می ساخت] و می خورد.
آنگاه از نداری و دنیای بی رونق عیسی علیه السلام سخن گفته و بعد به سیره پیامبر اکرم ص پرداخته و درباره او فرموده است:
از دنیا به حداقل قناعت کرد و دیده براى تماشاى آن باز نکرد. لاغرترین اهل دنیا و گرسنه ترین آنان از دنیا بود. دنیا به او عرضه شد؛ اما از پذیرفتنش امتناع کرد ... روى زمین غذا می خورد و مانند نشستن بندگان مى نشست و با دست خود پارگى کفشش را مى دوخت و لباسش را وصله مى کرد ... پرده اى با نقش و نگار بر در خانه اش آویخته بود، به یکى از همسرانش فرمود: فلانى! این پرده را از جلوی چشمان من دور کن که هر گاه آن را می بینم به یاد دنیا و زر و زیورش می افتم.
بعد حضرت چنین ادامه می دهد: پیامبر صلی الله علیه و آله دل از دنیا کنده و به آن پشت کرده و یاد آن را در دل کُشته بود و دوست داشت زینت و زیور دنیا از دیده اش دور باشد تا دنیا را جایگاه قرار و آرامش نداند و به ماندن در آن امیدوار نگردد.
چرا داشتن فضیلت نیست؟ بعد از بیان این مقدمات، امام علیه السلام وارد استلال اصلی می شود که در آن، بی ارزش بودن دنیاداری را ثابت و به صراحت بیان می کند که داشتن فضیلت نیست.
آن حضرت بعد از بیان دنیانداری انبیاء الهی به ویژه رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
پس لازم است تا انسان عاقل، نیک بیندیشد که «آیا خداوند با این کار، پیامبرش را گرامی داشت یا خوار کرد؟ «فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذَلِکَ أَمْ أَهَانَه؟»
اگر بگوید: خوار کرد، به خدا سوگند که دروغ گفته و به خداوند بهتان بزرگى زده است و اگر بگوید: او را گرامی داشت؛ پس باید بداند که خداوند دیگرانی را که سفره دنیا برایشان گشوده، بی ارزش نموده است «فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ».
بنابراین داشتن فضیلت نیست که اگر بود، بهترین های خلق؛ یعنی انبیاء و اولیای الهی می بایست از آن بهره مند می بودند که نبودند. بنابراین داشتن نه تنها فضیلت نیست؛ بلکه رذیلت هم هست؛ زیرا خدا به هر که داده است در واقع او را خوار کرده است.
توصیه امیرالمۆمنین علیه السلام پس از این استدلال حضرت رو به توصیه می آورد؛ توصیه ای مبتنی بر آن چه تا کنون فرموده است:
آنکه در پی الگو و مقتداست باید از پیامبر خود پیروی کند و گام بر جای پای او نهد و به آنجایی درآید که او درآمد وگرنه از هلاکت ایمن نخواهد بود ... پیامبری که با شکم خالی از دنیا رفت و با سلامت وارد آخرت شد.
امیرمۆمنان علیه السلام از شیوه زندگی خود می گوید در پایان خطبه امام علیه السلام از سیره خود سخن می گوید و نشان می دهد خود به آنچه توصیه می کند پیش و بیش از دیگران عمل می کند. آن حضرت برای آنکه بی رغبتی به دنیا و دنیا نداری خود را به تصویر کشد و آن را به خوبی برای شنونده تبیین کند می فرماید:
به خدا قسم این پیراهن پشمین خود را آنقدر وصله زدم که از وصله کننده اش شرمسارم «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا».
نتیجه اینکه از آنچه بیان شد این حقیقت روشن می شود که صِرفِ داشتن، در فرهنگ اسلامی فضیلت و ارزش نیست و رذیلت است و ضد ارزش، دقیقاً عکس آنچه امروز به وفور شاهد آنیم. مگر آنکه انسان داشته باشد و خرج کند آن هم نه برای خود بلکه برای دستگیری از دیگران و رونق دادن به شعار دینی که این معنای اخیر را می توان از خطبه 209 نهج البلاغه استفاده کرد.
پی نوشت:
1. کهف/34
2. تفسیر نمونه 12/429
3. سبأ/35
4. ر.ک به المیزان 16/383
5. اشاره به آیه 21/ احزاب است که می فرماید: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ؛ یقیناً براى شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوى نیکویى است.