وب نوشت

وب نوشت

انسان موجودی برتر است یکی از ویژگی های برتری او این است که هر آنچه در بیرون وجود دارد برای ورود قسمتی مخصوصی از درون را باید راضی کند چه نیک باشد و چه بد و تا از درون اجازه صادر نشود حق ورود ندارد. انسان برای جذب آنچه در بیرون آن وجود دارد نیاز به قدرتی در درون دارد و تا آن نباشد چیزی توان ورود ندارد. مثلا: دلیل یا همان حجیت که در روایات بدان اشاره شده است: «یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ـ علیهم السلام ـ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏». براساس این روایت حجت بیرون رسول و انبیاء و ائمه هستند و حجت درون عقل است. تا زمانی که انسان حجت درون را نداشته باشد حجت بیرون کار ساز نیست. نمونه بارز آن مردانی هستند که در زمان انبیا و ائمه می‌زیستند اما با آنکه حجت بیرون را می دیدند اما به دلیل نبود عقل آن را نمی‌پذیرفتند. درون انسان یک جهان کامل و مانند دژ می‌ماند اگر خودش اجازه دهد کسی یا چیزی اجازه ورود دارد. این دژ دروازه‌های ورودی خاص دارد. برای تغذیه جسم، دهان دروازه آن است و برای تغذیه روح، چشم و گوش راه ورود هستند. 

کنترل ورودی به دست خود انسان است او تصمیم می‌گیرد که چیزهای خاصی وارد شود یا همه چیز وارد شود. هم‌چنین تا محصولات خارجی نتواند درون را راضی کنند اجازه ورود ندارند. شاید بتوان بگویم برای همین است که دو حجت داریم یعنی حجت بیرون باید بتواند حجت درون را راضی کند تا به سخنان هم گوش دهند حال اگر حجت درونی وجود نداشته باشد یا باشد امّا به حجت بیرون گوش ندهد آیا کاری از حجت بیرون بر می‌آید؟
حجت تنها این‌گونه نیست بلکه شیطان هم باید یاری در درون داشته باشد تا دروازه‌ها را برایش باز کند یعنی دژ محکم است و شیطان توان نفوذ ندارد مگر به اذن خود فرد.
قرآن روش کار شیطان را این گونه بیان می‌کند: «وَ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلىَ أَوْلِیَائهِمْ لِیُجَادِلُوکُم‏» . شیطان با اشاره‌های پنهانی صحبت می‌کند و فرد مقابلش را وسوسه می‌کند. و حتی محدوده کاریش را هم بیان می‌کند: «إِنَّمَا سُلْطَنُهُ عَلىَ الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» چیرگی شیطان تنها بر افرادی است که ولایت او را می پذیرند و اگر کسی به شیطان راه ندهد او هم نمی‌تواند بر وی مسلط شود.
شیطان باید نماینده در درون انسان داشته باشد تا زمانی که وسوسه می‌کند آن نماینده تحت تاثیر قرار بگیرد. آن نماینده نفس انسان است. حضرت یوسف می‌گوید:
«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ»؛ و من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم، چرا که نفس قطعاً به بدى امر مى‏کند، مگر کسى را که خدا رحم کند، زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است.‏

آن‌چه در درون انسان، انسان را به سمت بدی می‌برد نفس اماره هست تا زمانی که این نفس در انسان وجود دارد شیطان می‌تواند وسوسه کند. امّا اگر نفس اماره در انسان وجود نداشت دیگر دست شیطان بسته می‌شود. خود شیطان می‌گوید:
«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» ؛ گفت: «پس به عزّت تو سوگند که همگى را جدّا از راه به در مى‏برم، مگر آن بندگان پاکدل تو را».
در آیه بیان می‌شود که قدرت شیطان تا کجا است. شیطان نمی‌تواند فرد مخلص را اغوا کند. چرا؟ چون‌که دارای نفس مطمئنه هست و دیگر نفس اماره توان حرکت و قدرت ندارد. شیطان نماینده خود را در افراد مخلص از دست داده است. یعنی تا زمانی که انسان به نفس اماره‌اش گوش دهد شیطان وسوسه می‌کند.
شرایط برای سعادتمند شدن هم مانند شقاوتمند شدن است. یعنی باید در درون نماینده باشد که اجازه ورود به عوامل سعادت از بیرون را بدهد. یکی از روش‌های هدایت بیرونی موعظه کردن است باید این روش در درون انسان شکل گرفته باشد تا هدایت بیرونی را بپذیرد. و این موضوع در روایات تاکید شده است:
«اعْلَمُوا أَنَّهُ‏ مَنْ‏ لَمْ‏ یُعَنْ‏ عَلَى‏ نَفْسِهِ‏ حَتَّى‏ یَکُونَ‏ لَهُ‏ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ لَمْ‏ یَکُنْ‏ لَهُ‏ مِنْ‏ غَیْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظ »؛ و بدانید آن‌که با واعظ و منع کننده‏اى از باطن خویش او را یارى نداده‏اند واعظ و منع کننده‏اى از غیر خودش براى او نخواهد بود.

این روایت تأکید می‌کند که اگر واعظ از درون انسان وجود نداشته باشد، نمی‌تواند از مواعظ بیرونی بهره ببرد. چون به صورت شرطی آمده است تا مقدمه محقق نشود جواب شرط محقق نمی‌شود. تا واعظ درونی وجود نداشته باشد پذیرش موعظه حاصل نمی‌شود.

انسان باید از درون به خود نهیب بزند تا نهیب بیرون را بشنود. تنها شنیدن یک بار نهیب بیرونی کار آمد نیست باید آن واعظ درون آن نهیب را در زمان و مکان‌های خاص بازگو کند تا فرد بتواند از آن استفاده کند. علاوه بر این تا زمانی که فرد خود را نهیب نزند اگر کسی به او نهیب بزند احساس می‌کند فرد مقابل در اشتباه است و جایی برای نهیب زدن نیست اما زمانی که خود را از درون نهیب بزند جایی برای نهیب دیگران می‌بیند و آن را می‌پذیرد.
دقت کنید انسان یک تجربه در زندگی‌اش می‌کند بعد از آن به تحلیل و بررسی موضوع می‌پردازد همه عوامل و نتایج و غیره را بدست می‌آورد. زمان می‌گذرد بعد از چندین سال به مورد مشابهی برخورد می‌کند اگر واعظ درونی متذکر تجربه قبلی نشود اصلا این آدم آن را بخاطر نمی‌آورد تا بخواهد از آن بهره ببرد پس آن تجربه تا واعظ درونی نباشد کارآمد نیست. این تنها درباره تجربه نیست بلکه هر کدام از موارد موعظه را صدق می‌کند. واعظ بیرونی چیزی را بیان می‌کند اما در زمان مناسب واعظ درونی است که متذکر آن شود پس واعظ بیرونی تا واعظ درونی نباشد کارآمد نیست.
در نتیجه براساس آیات و روایات برای «حجیت و دلیل»، «شیطان» و «موعظه» که سه عنصر خارجی هستند، تا نماینده از درون و هم سنخ خود نداشته باشند توان ورود به این دژ را نخواهند داشت.

 

پی نوشت ها:

 1. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، پیشین، ج‏1، ص16
 2. «در حقیقت، شیطانها به دوستان خود وسوسه مى‏کنند تا با شما ستیزه نمایند.»؛ انعام/121
 3. «تسلط او فقط بر کسانى است که وى را به سرپرستى برمى‏گیرند»؛ نحل/100
 4. یوسف/ 53
 5. ص/82 ـ 83

 6. شریف الرضى، محمد بن حسین، پیشین، خطبه 90، ص123.

محمد رضا باب الخانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی