محیط زندگی ما شامل پیامها، معانی و رمزهایی است که ما باید آن را رمزگشایی و درک کنیم ..... فضایی که تجربه می کنیم ، از آسمان یا دریا یا منظره ، یا از شهری که در زیر پای ما گسترده است ، زمانی که آنرا از یک ساختمان مرتفع می بینیم ، فضای مصنوع خیابان ، فضای ساختمانهایی که از خارج به آنها نگریسته می شود ، یا از داخل تجربه می شود ، فضای معقول نقشه ها ، پلانها ، جهان نویسی ها و فضای هندسه ها ، فضای مابین ستارگان ، فضای مورد تملک اشیاء یا مورد ادعای کشورها، این طیف تجارب و درک ما از فضا است.فضا بی شکل و غیر ملموس است و نه موجودیتی که بتوان آنرا مستقیما توصیف و تحلیل کرد.
با این وجود به هر صورتی که ما فضا را احساس کنیم یا بشناسیم یا تبیین کنیم ، تقریبا همیشه حسی یا مفهومی همنشین از مکان موجود است.به طور کلی به نظر می رسد که فضا برای مکانها بستر فراهم می آورد ، اما معنی خود را از مکانهای خاص اخذ می کند.با این توضیح به تشریح فضای ادراکی می پردازیم.
فضای ادراکی فضای عمل است و متمرکز روی نیازها و رفتارهای فوری ، و به این معنی ساختاری به وضوح بسط یافته دارد.این فضا از سوی نیچه به نقل از نوربرگ شولتز توصیف شده :" فضای ادراکی مرکزی دارد که همان انسان مدرک است ، و لذا سیستمی عالی از جهت ها دارد که با حرکت بدن انسان تغییر می کند.محدود است و به هیچ معنی خنثی نیست ، به عبارت دیگر متناهی ، ناهمگن است و به شکل ذهنی تعریف و درک می شود ، مسافتها و جهت ها تثبیت شده اند و به انسان منسوب هستند." این ساختار به وضوح به هیچ وجه نمی شود به عنوان چیزی عینی یا قابل اندازه گیری درک شود – بلکه مسافتها و جهت ها به عنوان کیفیتهای نزدیک یا دور ، این طریق یا آن طریق تجربه می شوند و حتی زمانی که اینها به عنوان مسیرها یا باریکه راهها بارز می گردند با معنی ویژه خودشان شناخته می شوند.بنابراین :
"زیستن یعنی ایستادگی در برابر گذر زمان و " نهادن دانه غله در دل خاک ".این عمل معرف بازایستادن زمان از جریان نبوده بلکه موید تعبیر لحظه به عنوان موردی از جاودانگی می باشد.
تجربه کردن مکان در پی وقوع توامان احساس و منطق صورت می گیرد.اگر باور داشته باشیم برای تکامل و زنده نگه داشتن شهر یعنی مکانی برای زیستن نیازمند یاداندوزی و تفکر می باشیم ، باید خاطره را بعنوان مادر استعداد ها در جامعه جاری گرداند.در نتیجه توسط ابزار های هنری به خاطره اجازه بروز می دهیم.در حقیقت ، هنر در خدمت تجدید خاطره آن چه که در لحظه گذرا عمومیت دارد قرار داشته و بدین ترتیب به زندگی در این جا و اکنون ،مفهوم می بخشد.هنر معماری در شهر معرف مقاصدی در گردآوری جهان با مفاد نوعی عام ، مکانی ویژه ، زمانی تاریخی ، و سرانجام به عنوان چیزی ، یعنی ، تجلی پیکره ای ، یکی از شیوه های سکونت بین زمین و آسمان معرفی شود .اثر معماری نه در خلا ، بلکه در جهانی متشکل از چیزها و انسان ها واقع شده و جهان مزبور را به همان گونه که هست آشکار می سازد.پس انسان را در امر سکنی گزیدن شاعرانه یاری می رساند. و آدمی زمانی شاعرانه سکنی می گزیند که توان شنیدن سخنان چیزها را داشته ، و زمانی که قادر است تا برداشت خود از این سخنان را با توسل به زبان معماری در قالب اثر آورد.به گفته هایدگر ، " زبان خانه هستی است." لذا زبان تنها در خدمت ارتباطات قرار نگرفته و برای آشکار ساختن ساختارهای اصلی وجودی نیز به کار می آید.هستی آدمی در جهان ساختاری را پذیرا شده و این ساختار توسط معماری، نگهداری شده و عینیت یافته است.
زندگی بشر همواره به مراکزی که صحنه اجرای اعمال بسیار مهم او واقع می شوند وابسته بوده است.مراکز را می توان در کلیه سطوح محیطی یافت.در کل می توان گفت که مرکز در تضاد با جهان ناشناخته و شاید هراس انگیز پیرامون واقع شده و معرف شناخته شده هاست.بولنائو می گوید : " مرکز نقطه ای است که انسان به عنوان موجودی واجد روان در آن موضع می گیرد ، نقطه ای که در آن درنگ کرده و زندگی در فضا را تجربه می کند ".در نتیجه آدمی همواره مرکزی را برای کل عالم متصور بوده است.
در نتیجه این گونه می توان چگونه زیستن را بازگو کرد :رابطه متقابل آدمی با محیط پیرامون وقتی صورت می پذیرد که هویت انسانی کشف و ضبط شده باشد و در دیالوگ ماندگار زیستن به وقوع بپیوندد. احراز هویت انسانی عبارت است از برقرای پیوندی سرشار از معنا با جهانی متشکل از چیزها .احراز هویت به شکل مادی مکان ،بستگی داشته حال آن که تعیین موقعیت به ادراک از نظام فضایی آن مرتبط می شود .احراز هویت به مفهوم عام عبارت است از آزمودن محیطی " کل " تحت عنوان پرمعنا.در ادامه می توان به اشاره ای این نوشتار را به پایان رساند که " هستی در جهان " علاوه بر کجا شامل یک چگونه نیز می شود.