نزدیک شدن به ایام عید همواره با جنب و جوش و تحرک همراه است. با دور شدن فصل شبهای طولانی کم کم حس آغاز دوباره چه در طبیعت و چه در انسانها رشد می کند . همه تلاش می کنند تا به سمت تغییر حرکت کنند . یکی از تغییرات دلچسب این ایام ، خانه تکانی ها و تمیز و نو شدن منازل در جهت استقبال بهار است . اما به نظر شما چند نفر به فکر تمیز کردن محل کارشان می افتند؟ یک صبح زیبای اسفند ماه بود که به محل کارم می رفتم . هوا دلچسب بود و حال و هوای عید را به خاطرم می آورد . دیگر چیزی به شروع سال جدید نمانده است . بی صبرانه منتظر شروع تعطیلات عید بودم . بالاخره بعد از مدتها می توانستم به خانه ام برگردم . همان جایی که مادرم لب پنجره اش به انتظار من می نشیند و پدرم با آن عینک معلمیش سرش را از کتاب بلند می کند و لبخند می زند. دلم برای بوی خانه و هوای تازه شهرم بسیار تنگ شده بود و نزدیک شدن عید برایم حکم پرگشودن به سمت آنها را داشت.
در همین رویای خانه بودم که به ساختمان کهنه و قدیمی اداره تحقیقات رسیدم . به محل کارم سلامی دادم و سعی کردم این بازمانده زمستان را با شادی سپری کنم . وقتی وارد ساختمان شدم همینکه در را گشودم برای لحظاتی احساس کردم اشتباه آمدم . دوباره به داخل آسانسور بازگشتم و طبقه را چک کردم . درست آمده بودم پس چرا؟
یادم نبود بگویم آن روز پنج شنبه بود . عموما من پنج شنبه ها به اداره نمی رفتم ولی چون آخر سال بود و باید پروژه ای را که داشتم تکمیل می کردم لذا مجبور شدم آن روز به اداره روم . از قضا رسم همیشگی اداره ما آن بود که یک پنج شنبه ترجیحا در هفته های آخر اسفند را مختص به روز پاکیزگی قرار می دادند و همه کارمندان ، دفتر یا همان پارتیشن مخصوص به خود را تمیز می کردند .
در چنین روزی من بی خبر از همه جا وارد دفتر شدم . برای لحظاتی متعجب باقی مانده بودم تا اینکه آبدارچیمان را دیدم و پرسیدم چه خبر است . چرا همه در رفت و آمدند و همه جا بهم ریختست . و اینگونه بود که با روز پاکیزگی آشنا شدم .
وقتی به بخش مخصوص به خودم رفتم . دوست و همراه همیشگی ام مشغول تمیز کردن قفسه های کتابخانه بود و برگه ها و پرونده ها را کنار گذاشته بود و گرد گیری می کرد . آبدارچی که با من هم قدم شده بود با جارو و سطل آب و مواد شوینده مقابل ورودی اتاقمان ایستاد و از همان جا پاک کردن کف را شروع کرد . من هم لاجرم همراه آنها شدم و مشغول پاک کردن گرد و غبار هزارساله کامپیوتر و میز کارم شدم .
عملیات تمیز کردن اداره ما شاید به دو ساعت نرسید . هرکسی تنها بخش کوچکی که به خودش اختصاص داشت را تمیز می کرد و آبدرچی زحمت کش ، باقی بار ماجرا را به دوش داشت . او می بایست کف سالن و شیشه پنجره ها و دیوارها را هم تمیز می کرد علاوه بر آنها دفتر مدیر هم از قاعده مستثنا نبود . اما از اتفاقات جالبی که در آن روز دیدم آن بود که به دستور مدیر عامل قرار شده بود تمام دیوار های داخلی را رنگ کنند. چندین گلدان طبیعی و مصنوعی هم خریداری شده بود که باید در جاهایی مخصوص قرارشان می دادند. همه این اتفاقات باعث شد وقتی روز شنبه دوباره به محل کارم بازگشتم بوی تازگی و تمیزی در آن پیچیده بود و فضا دلنشین شده بود . برای لحظات واقعا کسالت صبحگاهی را فراموش کردم و محو محیط کار تازه یمان شده بودم. قدمهای بهار حالا در راهرو و سالن اداره ما هم پیچیده بود و همه ما را سرشار از انرژی کرده بود. با رسیدن فصل بهار خانه ها به تکاپوی تمیزی و نو شدن می افتند و در هر خانه ای رنگی از تازگی دیده می شود . هرکسی به اندازه خود سعی در زیبا کردن محل زندگیش می کند تا فصل نوزایش طبیعت در خانه او هم حلول کند و پای سفره شب عید ، طعم جدیدی از فضا را احساس کند . ایکاش این اتفاق در محل های کارمان نیز رخ می داد . این تغییرات و تازه شدن های دوست داشتنی ، همانطور که فضای زندگیمان را دلچسب می کند اگر به محیط کاریمان هم رسوخ کند به همان قدرت دیده می شود و می تواند این روزهای آخر سال را برایمان رنگی کند . هیچ کس این حقیقت را کتمان نمی کند که وقتی وارد اداره ، مغازه یا هر محیط کاری دیگری می شویم که حال و هوای عید پیش از ما به آنجا قدم گذاشته حس زیبا و لطیفی را منتقل می کند که خاص این روزهاست.