وب نوشت

وب نوشت

نزدیک شدن به ایام عید همواره با جنب و جوش و تحرک همراه است. با دور شدن فصل شبهای طولانی کم کم حس آغاز دوباره چه در طبیعت و چه در انسانها رشد می کند . همه تلاش می کنند تا به سمت تغییر حرکت کنند . یکی از تغییرات دلچسب این ایام ، خانه تکانی ها و تمیز و نو شدن منازل در جهت استقبال بهار است . اما به نظر شما چند نفر به فکر تمیز کردن محل کارشان می افتند؟ یک صبح زیبای اسفند ماه بود که به محل کارم می رفتم . هوا دلچسب بود و حال و هوای عید را به خاطرم می آورد . دیگر چیزی به شروع سال جدید نمانده است . بی صبرانه منتظر شروع تعطیلات عید بودم . بالاخره بعد از مدتها می توانستم به خانه ام برگردم . همان جایی که مادرم لب پنجره اش به انتظار من می نشیند و پدرم با آن عینک معلمیش سرش را از کتاب بلند می کند و لبخند می زند. دلم برای بوی خانه و هوای تازه شهرم بسیار تنگ شده بود و نزدیک شدن عید برایم حکم پرگشودن به سمت آنها را داشت.
در همین رویای خانه بودم که به ساختمان کهنه و قدیمی اداره تحقیقات رسیدم . به محل کارم سلامی دادم و سعی کردم این بازمانده زمستان را با شادی سپری کنم . وقتی وارد ساختمان شدم همینکه در را گشودم برای لحظاتی احساس کردم اشتباه آمدم . دوباره به داخل آسانسور بازگشتم و طبقه را چک کردم . درست آمده بودم پس چرا؟
یادم نبود بگویم آن روز پنج شنبه بود . عموما من پنج شنبه ها به اداره نمی رفتم ولی چون آخر سال بود و باید پروژه ای را که داشتم تکمیل می کردم لذا مجبور شدم آن روز به اداره روم . از قضا رسم همیشگی اداره ما آن بود که یک پنج شنبه ترجیحا در هفته های آخر اسفند را مختص به روز پاکیزگی قرار می دادند و همه کارمندان ، دفتر یا همان پارتیشن مخصوص به خود را تمیز می کردند .

در چنین روزی من بی خبر از همه جا وارد دفتر شدم . برای لحظاتی متعجب باقی مانده بودم تا اینکه آبدارچیمان را دیدم و پرسیدم چه خبر است . چرا همه در رفت و آمدند و همه جا بهم ریختست . و اینگونه بود که با روز پاکیزگی آشنا شدم .
وقتی به بخش مخصوص به خودم رفتم . دوست و همراه همیشگی ام مشغول تمیز کردن قفسه های کتابخانه بود و برگه ها و پرونده ها را کنار گذاشته بود و گرد گیری می کرد . آبدارچی که با من هم قدم شده بود با جارو و سطل آب و مواد شوینده مقابل ورودی اتاقمان ایستاد و از همان جا پاک کردن کف را شروع کرد . من هم لاجرم همراه آنها شدم و مشغول پاک کردن گرد و غبار هزارساله کامپیوتر و میز کارم شدم .
عملیات تمیز کردن اداره ما شاید به دو ساعت نرسید . هرکسی تنها بخش کوچکی که به خودش اختصاص داشت را تمیز می کرد و آبدرچی زحمت کش ، باقی بار ماجرا را به دوش داشت . او می بایست کف سالن و شیشه پنجره ها و دیوارها را هم تمیز می کرد علاوه بر آنها دفتر مدیر هم از قاعده مستثنا نبود . اما از اتفاقات جالبی که در آن روز دیدم آن بود که به دستور مدیر عامل قرار شده بود تمام دیوار های داخلی را رنگ کنند. چندین گلدان طبیعی و مصنوعی هم خریداری شده بود که باید در جاهایی مخصوص قرارشان می دادند. همه این اتفاقات باعث شد وقتی روز شنبه دوباره به محل کارم بازگشتم بوی تازگی و تمیزی در آن پیچیده بود و فضا دلنشین شده بود . برای لحظات واقعا کسالت صبحگاهی را فراموش کردم و محو محیط کار تازه یمان شده بودم. قدمهای بهار حالا در راهرو و سالن اداره ما هم پیچیده بود و همه ما را سرشار از انرژی کرده بود. با رسیدن فصل بهار خانه ها به تکاپوی تمیزی و نو شدن می افتند و در هر خانه ای رنگی از تازگی دیده می شود . هرکسی به اندازه خود سعی در زیبا کردن محل زندگیش می کند تا فصل نوزایش طبیعت در خانه او هم حلول کند و پای سفره شب عید ، طعم جدیدی از فضا را احساس کند . ایکاش این اتفاق در محل های کارمان نیز رخ می داد . این تغییرات و تازه شدن های دوست داشتنی ، همانطور که فضای زندگیمان را دلچسب می کند اگر به محیط کاریمان هم رسوخ کند به همان قدرت دیده می شود و می تواند این روزهای آخر سال را برایمان رنگی کند . هیچ کس این حقیقت را کتمان نمی کند که وقتی وارد اداره ، مغازه یا هر محیط کاری دیگری می شویم که حال و هوای عید پیش از ما به آنجا قدم گذاشته حس زیبا و لطیفی را منتقل می کند که خاص این روزهاست.

محمد رضا باب الخانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی