وارد بازار شهر که می شوی آمدن عید نوروز را احساس می کنی، بوی عود همه جا را پر کرده است. ماهی های قرمز داخل تنگ، سبزه، هفت سین، تخم مرغ های رنگی، انواع و اقسام شمع ها و ... آخرین روزهای سال، زیبایی خاصی به بازار داده است. آدم با دیدن آنها، احساس قشنگ عید، تازگی و طراوت به او دست می دهد. بهار را می توان در چهره ی مردم احساس کرد. لبخندها بر لب و چشم ها خندان است. در وجودشان انرژی خاصی احساس می کنی، بهار یعنی زندگی دوباره و فرصتی دیگر برای همه ی ما.
چه لباسی مناسب ایام عید است؟
چند روزی بیشتر به عید نوروز نمانده، بازارها شلوغ است و همه به دنبال خرید لباس، کفش، کیف و ضروریات خود هستند. دیدگاه ها و سلیقه ها متفاوت و خریدها نیز با هم فرق می کند. قصد دارم لباس مناسبی برای ایام عید و دید و بازدیدها تهیه کنم. در انتخاب لباس سختگیر نیستم. یعنی تا چند سال پیش مشکلی نداشتم، ولی در چند سال اخیر اوضاع فرق کرده، نمی دانم من خیلی مشکل پسند شدم یا اینکه لباس های بازار دیگر خیلی ناجور شده؟ نمی دانم آیا واقعاً می توانم لباس دلخواه خودم را بخرم یا نه؟
با اینکه دو دل هستم، دل به دریا می زنم و به قصد خرید بیرون می روم، در مسیر راه کلی هیجان خرید لباس عید را دارم. داخل بازار که شدم، با دیدن جمعیت مردم، احساس شور و شعفم چندین برابر شد. سری به بازار پوشاک زدم، ویترین ها پر بود از انواع و اقسام لباس های عید در رنگ ها و مدل متنوع.
به داخل یکی از فروشگاه ها رفتم. لباسی را انتخاب کردم، داخل اتاق پرو شدم با کلی ذوق پوشیدم. ولی وقتی خودم را داخل آیینه دیدم، احساس کردم یک چیزهایی کم دارد، آستین هایش که به اندازه کافی بلند نیست، جلویش که یک دکمه بیشتر نمی خورد، یقه اش که کلی باز است. خدایا این دیگر چه جور لباسیه! به این هم می گویند لباس، اینکه جایی از تن را نمی پوشاند. انگار پارچه کم آوردند! تنها چیزی که ندارد حجاب است! لباس را از تن در آورم و با نا امیدی از فروشگاه خارج شدم. به فروشگاه بعدی رفتم، نه! انگار وضع به همین منوال است. فروشگاه های بعدی هم همین طور! کلافه و خسته شدم، دیگر از آن شور و شعف اولیه، در وجودم خبری نیست. مانده ام که چکار کنم؟
در این لحظه از کنار مغازه پوشاک اسلامی رد شدم. با کلی خوشحالی وارد فروشگاه شدم. یکی از لباس ها را انتخاب کردم، همه چیزش خوب و عالی بود، ولی وقتی رفتم پیش صندوق دار، با شنیدن قیمتش دود از گوشهایم در آمد، کلی خورد توی ذوقم! وای قیمتش چقدر بالاست! با خودم کلنجار رفتم «با این پول می توانم کلی خرید کنم، خریدم که فقط لباس نیست، اگر این لباس را بخرم که نمی توانم کفش، کیف، روسری و ... بخرم». با اینکه از ته دل دوست داشتم، بخرمش ولی مأیوسانه از فروشگاه خارج شدم. «خدایا بگو چکار کنم؟ نه دوست دارم از آن لباس های ناجور بخرم و نه پول کافی دارم که لباس اسلامی بخرم، خدایا پس چکار کنم؟» چند قدمی که راه می روم چشمم به مغازه پارچه فروشی می افتد، ناگهان فکری به ذهنم خطور می کند. یک قواره پارچه می خرم و با انتخاب یک مدل اسلامی از داخل اینترنت، آن را به خواهرم می دهم، خیاطی اش خیلی خوب است. خدایا شکرت، لباس عیدم جور شد!
بهترین لباس
خدا در آیه 26 سوره اعراف می گوید: «بهترین لباس، لباس پرهیزگاری است». تا حالا شده، از مانتویی خیلی خوشتان بیاید و اطرافیان بگویند که خیلی برازنده تان است، هم خوش رنگ است و هم خوش دوخت. کاملاً شکیل و زیباست. ولی خوب که نگاه می کنید، می بینید، با وجود تمام زیبایی های ظاهری اش، خیلی حجاب تن نیست، یک جورایی بدن نماست، احساس دو دلی به آدم دست می دهد، ولی به نظر من کسی که فقط خدا را مد نظر بگیرید و بی خیال حرف اطرافیان و تعریف و تمجیدهایشان باشد، آن فرد آزاده است، چون خودش را از قید و بند دنیا راحت کرده و دلش را فقط به خدا داده و بس!
یک کفش شیک و راحت
و اما خرید بعدی ام، خریدن یک جفت کفش زیبا و راحت است. معمولاً برای خرید کفش مستقیم به سراغ کفش های طبی می روم. هر دفعه که کفش طبی می خرم، دوستانم کلی دستم می اندازند که کفش هایت شبیهه پیرزن هاست! ولی این بار برای عید قصد دارم یک کفش خوشگل بخرم. بازار کفش فروش ها می روم. انواع و اقسام کفش ها با رنگ ها و مدل های زیبا و متفاوت آدم را مجذوب خود می کند، ناخود آگاه به پشت ویترین یکی از مغازه می روم. کفش های پاشنه دار هفت سانتی و ده سانتی، خوش رنگ و لعاب بیش از سایر کفش ها جا اشغال کردند.
یکی را انتخاب می کنم، با اولین قدم به زمین می خورم، کلی خجالت می کشم، خدایا بعضی ها چطوری با آن راه می روند! آن هم نه یک ساعت، بلکه چندین ساعت! به سرعت از پاهایم در می آورم و کفش دیگری که پاشنه ندارد را انتخاب می کنم، ظاهرش خیلی قشنگ، ولی همین که پا کردم، احساس کردم، جلوی پاهایم را می زند، انگار پاهایم لای سنگ ها گیر کرده! خدایا این چه جور کفشی؟ مأیوسانه از پا در می آورم. ویترین های بعدی را نگاه می کنم، نخیر! انگار فقط در ظاهر زیبا و در باطن سفت و سختند! خب اگر من یکی از اینها را بخرم و بپوشم، کلی درد و مرض سراغ می آید، پا درد، کمر درد و ..! به عقلم که مراجعه می کنم، می بینم که نه همان کفش های طبی و راحت و از نظر بعضی ها پیرزن نما، خیلی بهتر از این کفش های غیر استاندارد می باشد. تغییر عقیده می دهم و به سراغ کفش های طبی می روم، چشمم به ویترین که می خورد کلی خوشحال می شوم وای خدایا این بار کفش ها چقدر متنوع تر و زیباتر شدند! یکی را انتخاب می کنم، چند قدمی با آن راه می روم، انگار دارم روی ابرها راه می روم، پاهایم مال خودم نیست، وای خدایا چقدر راحت و سبک است! ای کاش با این کفش ها بتوانم در راه خیر و خدا، قدم بردارم، چرا که زیباترین کفش ها، کفشی است که آن را به پا کنی به نیت خیر...