زن می گوید این یک ناودان است و مرد می گوید: یک باد بزن است .اما در حقیقت فیل به این بزرگی را هیچ کدام ندیده اند.... فرض کنید شب قبل زن و شوهر بگو مگوی مختصری با هم داشته اند. مرد صبح از محل کارش با خانه تماس می گیرد. می بیند زن جواب نمی دهد، به تلفن همراه او هم زنگ می زند باز زن جواب نمی دهد. مرد در ذهن خود چنین نتیجه می گیرد که این جواب ندادن به خاطر بگومگوی دیشب است در حالی که زن به خرید رفته و یادش رفته تلفن همراهش را با خودش ببرد اما مرد همه خیالبافی های ذهن خود را معطوف این کرده است که زنش نمی خواهد به تماس های او جواب بدهد.
پیش داوری های منفی کُشنده است.
از جمله موانعی که شیرینی های ارتباط ما با همدیگر را تلخ می کند پیش داوری است. البته منظور از پیش داوری بیشتر پیش داوری های منفی است. به این معنا که ما عموما درگیر پیش داوری های منفی هستیم. البته شاید به یک معنا گفت پیش داوری های مثبت هم به یک معنا در ارتباطات گسترده تر مشکل آفرین باشد گرچه حسن ظن داشتن به دیگران اخلاق پسندیده ای است اما حکم صادر کردن قطعی چه مثبت چه منفی در همان مواجهه اول اخلاقی به نظر نمی رسد.
اما مراد ما در این بحث درباره پیش داوری های منفی به ویژه در رابطه زوج ها با همدیگر است. اصلا پیش داوری چیست؟ ما به چه رفتاری پیش داوری می گوییم؟ اگر بخواهیم با مثال این موضوع را باز کنیم به نظر می رسد هر جاکه ما ندیده ایم و نشنیده ایم، نچشیده ایم و نبوییده ایم و لمس نکرده ایم اما درباره رنگ و صدا و خاصیت و جنس و عطر یک چیز صحبت می کنیم دچار رفتار پیش داورانه شده ایم. فرض کنید کسی که سیب را ندیده، لمس نکرده و نبوییده اما چنان درباره یک سیب سخنرانی می کند که انگار از ابتدای عمرش کاری جز انس با سیب نداشته است. این چنین فردی در واقع درباره سیب پیش داوری می کند.
یک ضلع را می بینند اما درباره کل منشور حرف می زنند.
داوری کردن اگر نگوییم مشکل ترین و ظریف ترین و پردردسرترین کار دنیا است می توانیم بگوییم یکی از ظریف ترین و طاقت فرساترین رفتارهایی است که می تواند از آدمی سر بزند. ما وقتی درباره چیزی حکم صادر می کنیم در واقع با آن حکم می خواهیم از آن چیز تعریف به دست بدهیم. پس آیا قبل از صادر کردن حکم لازم نیست همه جوانب آن موضوع به خوبی بررسی شود و نکته بعد این که اصلا برای یک شخص امکان پذیر است که به همه جوانب یک امر چنان چیره و مسلط باشد که بتواند به راحتی درباره آن داوری کند؟ مثل این می ماند که کسی در برابر یک وجه از یک منشور قرار گرفته است و هر آن چیزی که از آن ضلع و وجه منشور می بیند به عنوان شکل کلی آن منشور بر زبان می آورد و به گمان خود به تصویری جامعه از آن منشور دست یافته است و می گوید منشور چیزی جز آنچه او دیده و بر زبان می آورد نیست در صورتی که اگر آن شخص کمی جابجا شود یا زوایه دیدش را تغییر دهد خواهد دید که منشور آن چیزی نبوده که او گمان می کرده است.
پیش داوری، فیل را تبدیل به ناودان و بادبزن و ستون می کند.
مولانا در مثنوی معنوی داستانی درباره یک فیل دارد که قرار است در یک اتاق تاریک مورد قضاوت قرار گیرد: قضیه از این قرار بوده که فیلی را به اتاق تاریک می برند و آدمیانی هم که قبلا فیل ندیده بودند به آن اتاق می روند و دست بر فیل می زنند و وقتی بیرون می آیند روایت خود را از آنچه دیده بودند بر زبان می آورند. اما روایت ها از یک شی واحد چندگونه است. یک فیل بیشتر در اتاق تاریک نبوده اما آدم ها بسته به این که چه بخشی از فیل را لمس کرده اند روایت های گوناگونی بر زبان می آورند. کسی که خرطوم فیل را لمس کرده می گوید آنچه در اتاق تاریک بوده چیزی جز ناودان نبوده، کسی که پای فیل را لمس کرده می گوید ستون دیده است. آن که دستش به گوش های فیل می رسد می گوید بادبزن بزرگی دیده است. مولانا در این روایت در واقع ما را با نوعی پیش داوری مواجه می کند. پیش داوری های ما هم در تاریکی صورت می گیرد و چون در تاریکی حرف می زنیم دچار اشتباه می شویم. فیل که نماد حقیقت است وقتی با پیش داوری قضاوت شود به ناودان و مار و بادبزن و تخت و ستون تجزیه و تبدیل خواهد شد و ماهیتش در ذهن ما دچار دگرگونی خواهد شد. حال از خود بپرسیم چند بار درباره فیل هایی – حقیقت هایی - سخن گفته ایم که در تاریکی بوده اند. چند بار در تاریکی حرفی زده ایم و سخنی را پرانده ایم که کاملا پیش داورانه بوده و در ضمن داوری مان را به عنوان یک داوری درست فرض گرفته ایم مثل آدم هایی که از یک فیل به یک بادبزن رسیده اند یعنی وجود فیل را در بادبزن دیده اند یا وجود او را در یک ستون یا ناودان.
شناخت عمیق از همدیگر به سادگی دست نمی آید.
زوج هایی که می خواهند درباره هم داوری کنند متوجه باشند که اولا به واسطه آن که چند ماه یا حتی چند سال پیش هم بوده اند نمی توانند مدعی این باشند که به شناخت- حتی شناخت نسبی- از همدیگر رسیده اند. این شناخت ها آدمی را یاد برخی از این مسابقات تلویزیونی می اندازد که مرد و زن را به سویی جداگانه می برند و مثلا از زن درباره این می پرسند که مرد کدام غذا را بیشتر دوست دارد یا مثلا اگر بخواهد شلوار بپوشد ترجیح می دهد رنگ و جنس شلوارش چه باشد و وقتی هم که مثلا زن درست حدس می زند که مرد برای خورشت فسنجان می میرد و هلاک می شود و در آن سو هم مرد به دوربین دیگری می گوید که عاشق فسنجان است غریو شادی و تشویق ناشی از این شناخت در استودیو می پیچد غافل از این که این شناخت ها رویه و سطحی ظاهری از یک ندگی است و فی الواقع ارزش چندانی هم ندارد. رسیدن به یک شناخت عمیق از خود و دیگران مستلزم هشیاری و باز بودن چشم های ادراک است. با این همه باز نمی توان به سادگی درباره نزدیک ترین آدم ها به خودمان هم داوری کنیم که آن ها را خوب می شناسیم و می توانیم حرف اول و آخر را درباره روحیات و ذهنیت های آن ها مطرح کنیم. از اینجاست که روشن می شود که داوری کردن آن هم پیش داورانه و در تاریکی چقدر می تواند مهلک باشد.