ایجاد شهرها به عنوان دومین انقلاب عظیم در فرهنگ انسان، روند اجتماعی برجسته ای بود که بیشتر موجب دگرگونی در روابط متقابل انسان با انسانهای دیگر شد تا تغییر در واکنشهای او نسبت به محیط.. بنابراین پیدایش شهرها را باید نقطه عطفی در تاریخ اجتماعی انسان به حساب آورد… گامهای اولیه، در نیل به مرحله شهرنشینی یا افزایش جمعیت و سپس بهره برداری از محیط همراه بود. ویژگیهای قابل شناسایی این دگرگونیهای آغازین عبارت است از: ابزار و فناوریهای جدید و دستیابی به منابع تغذیه تازه و مطمئن تر.انقلاب شهری بی شک یک دگرگونی فرهنگی و اجتماعی بود و لزوما ارتباط چندانی با شیوه های بهره برداری از محیط نداشت، بلکه زمینه این تحول را یک رشته نهادهای تازه با ابعاد بسیار گسترده و شبکه ای از روابط پیچیده اجتماعی تشکیل میداد. واژه " انقلاب شهری" (Urban Revolution) را گوردون چایلد در رابطه با شهر و شهرنشینی به کار برده است. به اعتقاد وی پیدایش شهرها با دو انقلاب عظیم، یکی در ساخت اقتصادی و دیگری در سازمانهای اجتماعی همراه بوده است. چایلد این هردو انقلاب را تا حدودی معلول ازدیاد جمعیت می داند. زیرا وسعت شهرهای اولیه، تراکم واحدهای مسکونی و تعداد اتاقها ازدیاد جمعیت را آشکارا تایید میکند. اما "چایلد " اعتقاد دارد که ازدیاد جمعیت در آغاز محوطه های مسکونی بزرگی را ایجاد نکرد؛ بلکه به افزایش محوطه های مسکونی منجر شد.اگر تاویل معنایی واژه سازمان های اجتماعی را در حضور پر رنگ و همه جانبه یک ملت بدانیم پر بیراه نیست که این حضور به اتحادی واحد در قلب و روح یک جامعه بصورت توامان بستگی دارد.
روح مکان یک مفهوم رومی است.طبق باور باستانی رومی هر موجود " مستقل " دارای Genius Loci خاص خود یا روح محافظ خود است.این روح به مردم و مکان ها زندگی می بخشد ، آن ها را از تولد تا مرگ همراهی می کند و ویژگی یا ماهیت آن ها را تعیین می نماید.حتی خدایان هم Genius خود را داشتند ، امری که ماهیت بنیادین مفهوم بالا را روشن می سازد .Genius از این رو نشان می دهد که یک چیز چیست ، یا طبق گفته لویی کان چه چیز " می خواهد باشد " .در این زمینه لازم نیست تا به تاریخ مفهوم Genius و ارتباطش با daimon یونانی اشاره کنیم.کافی است تا یادآوری کنیم که انسان در دوره باستان محیط خود را به مثابه دربردارندگی خصلت های معین تجربه می کرد.او به خصوص دریافت که همنوا شدن با روح محافظ جایی که زندگی او در آن واقع می شود ، اهمیت وجودی زیادی دارد.بقا در گذشته به داشتن ارتباط " خوب " با مکان در معنای فیزیکی و نیز روانی وابسته بود.اگر چه امکان دارد که در طول تاریخ روح مکان بدین صورت نامیده نشده باشد اما به صورت یک واقعیت زنده باقی مانده است. لازم به یادآوری است اگر برای بسط و توسعه این نوشتار از واژه روح مکان بهره برده ایم مراد آن است که سعی بر بروز احساس، باور مردمی ، لمس حضور همه جانبه آحاد جامعه و اتمسفر جاری در فضا بوده و مطرح گشته است.
انسان در پی تجارب روزمره در طول زندگی اش ، تصاویری را در ذهن خود ذخیره می کند که به تدریج – و همیشه به موازات تجربه سنی اش فزون تر – در دریافت آن چه خواهد دید به کمک اش می آیند.دریافت مفاهیم آن چه در پیش روی انسان می گذرد ، چه به دست او و با مداخله یا مشارکت وی صورت گیرد و چه به دست و به خواسته دیگران ولی با حضور وی ، عملی است منظم که علوم بیو – فیزویولوژیک ، برای شناخت آن ، تا امروز جست و جوی بسیار کرده ولی به کمال نایل نشده اند.اندوخته ذهنی و فرهنگ و قدرت دست یابی انسان به اندیشه ها و نظریه ها را نمی توان به عنوان پدیده هایی خودرو انگاشت.تحرک در فضای مکانی ، که به اتکای تصویرهای نهفته در مغز و تصویرهایی شکل گرفته در ذهن صورت می گیرد ، نزد انسان ها و حیوان ها ، به عنوان یکی از فعالیت های اولیه و حتی به عنوان یکی از شروط اولیه بقای جانداران ، از دیرباز شناخته شده است.تحرک در فضای مکانی ، بی آن که به هیچ تصور ملموس و محسوسی از محیط کالبدی ( با پیکره جسمانی شهر ) اتکا داشته باشد ، در واقع تنها جا به جا شدنی در حد کورمالی کردن شخصی نابینا است و نه بیش تر ، جا به جا شدن بی هدف یا مقصدی در محیط کالبدی ، از اتاقی به اتاق دیگر ، از کویی به کوی دیگر و از شهری به شهر دیگر ، عملی آن اندازه بی معنا و بی جهت تلقی می شود که ما بی تفاوت به آن می اندیشیم.در برابر آن ، حرکت و جست و جو در هر محیط کالبدی ایده آل یا آرمانی تصور شده را ، به اعتبار مفهوم ها و خصایصی که در طول راه ها و در برخورد با شکل های مختلف فضا به دست می آیند ، قدر می نهیم و موضوع بحث قرار می دهیم.
تا این جا دو عامل اصلی را در عمل تحرک انسان تاثیر گذار می شماریم : اول انگیزه تحرک و دوم ، آن سلسله فعل و انفعالاتی که در مغز هر فردی روی می دهد تا تصوری " خواستنی " را در مقابل وی بیاراید.تصوری خواستنی که در فاصله هایی متفاوت ، از حد مقبول تا حد آرمانی ، از وضع زندگی روزمره اش قرار می گیرد.انگیزه تحرک ، زاده ای انسانی است و در هر حال ، چه به معنای مربوط باشد و چه به شکل کالبدی و یا به پدیده های تجربی و ملموس ، از بستر زندگانی اجتماعی مردمان می روید.و به عنوان محرکی برای خواستن یک چیز و ناخواستن چیزی دیگر ؛ دوری جستن از یک وضعیت یا استقرار در موضعی دیگر ، در سر راه انسان زنده قرار می گیرد.
اگر در بخش اول این نوشتار سه دیدگاه فوق را یعنی ، "سازمانهای اجتماعی" گوردون چایلد ، "روح مکان " کریستین نوربرگ – شولتز و "تحرک در فضای مکانی" منصور فلامکی را در سنتزی کامل فرض کنیم و از دریچه انقلاب اسلامی سال 57 نگاه کنیم به عصاره ای از یک "حضور" دست پیدا خواهیم کرد. حضور در فضای شهری واشدگاهی است برای گمانه زنی در مواجهه با شهر و شهرنشینی در قبل و بعد از انقلاب اسلامی سال 1357 هجری شمسی.