وب نوشت

وب نوشت

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

خیلی وقت ها به واژه مردم که فکر می کنم، معناهای متفاوتی در ذهنم می آید، جمعی از آدم ها در سایزها و چهره های مختلف، باگروه های خونی متفاوت،  از رنگ های زرد و سرخ گرفته تا سیاه پوست و .... مردم یعنی همه چهره هایی که زشتی و زیبایی ظاهری آنها وجه تمایزشان شده است . مردمی که معیار زشتی و زیبایی را برای هم خلق کردند، ولی همه  مخلوقند. قد بلند و قد کوتاه، چاق و لاغر، بلوند یا مشکی، سالم یا معلول، سفید یا سیاه، زردپوست یا سرخپوست، تاس یا پرمو،  از زبان ها و فرقه های مختلف، با ادیانی متفاوت ..... کم کم همین واژه مردم می شود، معیار همه داشته ها و نداشته هایمان، می شود معیار رضایت ما از خودمان، رو به روی آینه که می ایستیم تمام تصویر آینه پر می شود از خودی که مردم برایمان ساخته اند.

محمد رضا باب الخانی

یکی از جنبه های مهم زندگی کودکان طلاق، ارتباط پدر و مادری است که «جدا از هم زندگی می کنند»،گاهی دیده می شود به جای یک تبادل نظر سازنده بعد از طلاق،کودکان حرفهای پدر و مادرشان را به هم منتقل می کنند. «زنی 43 ساله هستم و حدود دو سال است که با مردی هم سن خودم ازدواج کرده ام. این ازدواج دوم همسرم است و از ازدواج اولش دارای یک کودک 6 ساله است که با ما زندگی می کند. او آخر هفته ها به ملاقات مادرش می رود. با اینکه در طی این دو سال خیلی با او مدارا کرده ام و سعی می کنم با محبت با او رفتار کنم ولی او با من خیلی خشن رفتار می کند. لجبازی می کند و گاه فحاشی می کند. از ادامه این زندگی عاجز شده ام. علی رغم اینکه رابطه خوبی با همسرم دارم،گاه تصمیم به جدایی می گیرم. تصور می کنم اگر چند سال دیگر به سن نوجوانی برسد و این روال ادامه یابد، من باید چکار کنم؟»در ادامه مطلب با ما باشید.

محمد رضا باب الخانی

امید است با عبرت از تاریخ بیعت شکنان، در بیعت با امام زمان خویش بمانیم و خود را با روش حکومت علی وار او مطابقت دهیم و از او انتظار نداشته باشیم که مطابق با خواسته های ما حکومت کند. مؤمن باید آگاه به زمان باشد و از گذشته ی دیگران برای تدارک حال و آینده ی خویش، عبرت بگیرد. در طول تاریخ کسانی بوده اند که می توانند به عنوان آینه ی عبرت ما باشند تا در روش مواجهه با امام خود بر اساس هوای نفس خود عمل نکنیم و خواسته خویش را بر روش های الهی او ترجیح ندهیم. در ذیل، دو حادثه از چنین بیعت کنندگانِ بیعت شکنی از تاریخ امام علی علیه السلام را ریشه یابی می کنیم.

محمد رضا باب الخانی

آدمی در طول زندگی در این دنیا، همه چیز را از آن خود می داند و به آن ها دل می بندد؛ در حالی که مالک حقیقی خداست. این دلبستگی ها سبب می شود از مرگ غافل شده و اگر هم به آن بیندیشد، از آن بترسد. وقتی دنیا و نعمت هایش، مهار دل آدمی را به دست گیرد، در حقیقت دل را که از نظر مرتبه وجودی بالاتر است، به حد خود تنزل داده است. بدون فهم حقیقت «پل زندگی» که مرگ نامیده می شود و بدون شناخت جایی که پس از عبور از این پل باید بدان جا وارد شد، حقیقت زندگی روشن نخواهد شد. حقیقت مرگ مانند تپه، دامنه های گوناگونی دارد و مانند منشور، زوایایی متعدد که از هر برش آن بنگریم، با چهره جدیدی از آن آشنا می شویم. مرگ ارزش های راستین را آشکار می کند. ما در این دنیا، خلق را می بینیم و حق را نمی بینیم. با مجاز آشناییم و با حقیقت بیگانه؛ از این رو ارزش ها و ارزش گذاری های ما بر اساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است.

محمد رضا باب الخانی

تنها چند روز بیشتر از عاشورای امسال و شهادت «حسین»(علیه السلام) و یاران با وفایش در صحرای کربلا نگذشته .. خیلی از ما تصور می کنیم، با تمام شدن تاسوعا و عاشورای حسینی همه چیز تمام شده و محرم و تاسوعا و عاشورا و حسین(علیه السلام) و مظلومیت و شهادت رفت تا محرم سال بعد. مثل اینکه «شهدا» تنها در انتخاب شیوه «مرگ « (شهادت) به سیَد و سالار خویش اقتدا نمی کنند، بلکه در «مظلومیت» نیز فرمانبر و تابع سرور و سالار خویش اند. آنچه سبب شد، این کلمات ناخواسته روی کاغذ بیایند، تصویری بود که در یکی از صفحات شبکه های اجتماعی نگاهم را میخکوب کرد و توضیحی که ذیل آن آمده بود، بدنم را به لرزه درآورد. عکس متعلق به «هادی کجباف» بود که او را در حال واکس زدن کفش زوار حسینی (ع) نشان می داد. البته «هادی کجباف» که نه «سردار شهید مدافع حرم هادی کجباف». در ذیل تصویر آمده بود: «سردار سپاه باشی، مثل آدمای عادی، اربعین ۹۳ پاشی بری پیاده روی کربلا، توی مسیر یه گوشه بشینی، واکس دستت بگیری، کفشای زوار امام حسین علیه السلام رو واکس بزنی».

محمد رضا باب الخانی