وب نوشت

وب نوشت

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

« یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین »

ملقب شدن ائمه معصومین علیهم السلام به القابی که بدان معروف هستند هر یک دارای وجهی است که نیاز به بررسی های تاریخی و کلامی دارد. به عنوان مثال لقب «امیرالمۆمنین» که مخصوص امام علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به طور مشخص به ایشان مخصوص شده است و کس دیگری مستحق چنین لقبی نیست، و اساسا استعمال آن نیز برای دیگری هر کس که باشد جائز نمی باشد .

مثال دیگر لقب «زین العابدین» برای امام سجاد علیه السلام می باشد که وجه این لقب یا لقب «سجاد» برای همه واضح است و همچنین لقب «باقر» برای امام پنجم علیه السلام نیز به خاطر مقام علمی ویژه آن حضرت و پیش گویی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است و این لقب نیز مثل لقب «امیرالمۆمنین» از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله بدان امام داده شده است.

آنچه در این مقاله مدّ نظر است بررسی لقب «صادق» برای امام ششم علیه السلام است، چرا که همه ائمه معصومین ما علیهم صلوات الله از راستگوترین مردمان بوده اند چنانچه در ذیل آیه سوره توبه که در ابتدای نوشتار آوردیم، روایاتی وجود دارد با این مضمون که منظور از "صادقان" در این آیه که خداوند به همه مۆمنان دستور می دهد که خود را با آنان همراه کنند، ائمه معصومین علیهم السلام می باشند به عنوان مثال: برید بن معاویه می گوید از امام باقر علیه السلام در مورد این آیه سۆال نمودم که "صادقان" چه کسانی هستند، امام باقر علیه السلام فرمود : « فقط ما اهل بیت مراد هستیم. »

محمد رضا باب الخانی

21مردادماه 1357 با برقراری حکومت نظامی در اصفهان عبور و مرور از ساعت 8 شب تا 6 صبح ممنوع شد.

آن روز دولت در اصفهان حکومت نظامی اعلام کرد و سرلشکر ناجی به فرمانداری نظامی منصوب شد.

تظاهرات قهرآمیز مردم اصفهان که از مدت ها قبل ادامه داشت در این روز به حادترین و قهرآمیزترین و انقلابی ترین چهره خود رسید.

در این روز مردم اصفهان با تظاهرات بزرگ و وسیع خود تمام سینماها، مشروب فروشی ها، بانک ها، ادارات دولتی و ساختمان حزب رستاخیز را به آتش کشیدند. در درگیری شدید و همه جانبه بین مردم و پلیس جماعتی کشته و مجروح شدند. مردم با قطع درختان در خیابانها جهت جلوگیری از حرکت خودروهای مأموران انتظامی سد معبر کردند.

محمد رضا باب الخانی

خوشبختی و شقاوت انسان ها وابسته به نوع نگاهی است که به پول دارند چرا که پول به تنهایی نه می تواند موفقیت افراد را تضمین کند و نه می تواند آن ها را با شکست مواجه کند و این نگاه ما به ثروت و پول است که نقش مهمی در موفقیت و شکست دارد.

بدین معنا که اگر نگاه ما به ثروت یک نگاه الهی باشد و آن را چنانچه آیات الهی و امامان معصوم توصیه کرده اند بدست بیاوریم و مصرف کنیم ، این ثروت می تواند گام بزرگی در رسیدن آدم ها به موفقیت باشد وگرنه انسان های زیادی در طول تاریخ بوده اند که با وجود ثروت های بی شمار لحظه ای خوشبختی و آرامش را تجربه نکرده اند و همیشه در جستجوی راهی برای رسیدن به این دو گوهر گرانسنگ بوده اند.

محمد رضا باب الخانی

زندگی مان به سمتی رفته که همه نسبت به بقیه این نظر را داریم که اگر دوستم دارد اگر من را می خواهد باید این طور و آن طور باشد وگرنه... !

از خودمان توقع نداریم که باید چه کارهایی بکنم که نشان بدهم «دوستش دارم»! در حالی که باید برعکس باشد یعنی «از خودت توقع داشته باشی نه از دیگران».

حالا در رابطه مان با خدا هم این گونه شده ایم؛ اینطور که خدا باید برایمان چه ها بکند!  ولی وقتی قرار باشد ما بندگی کنیم، کم می آوریم و از مهربانی و بخشندگی خدا سوء استفاده می کنیم و می گوییم که خدا می بخشد و حالا حالش را ندارم وقتی حال داشتم و... .

محمد رضا باب الخانی

اگر دوستی از شما این سوال را بپرسد ، چگونه به او پاسخ می دهید؟

پاسخ به برخی سوالات بسیار سخت است .فکر کنید دوست تان از شما کمک می خواهد و این سوال را مطرح می کند، چه جوابی به او می دهید؟

من دو سال است که ازدواج کرده ام. بهترین همسر دنیا را دارم و یک تار موی او را با کل دنیا عوض نمیکنم اما من دانشجوی ارشدم

 توی دانشگاه به کسی علاقمند شدم که حتی خودش هم نمیداند. او دختری نجیب و با ایمان و فوق العاده است مثل همسر خودم.حضور او باعث آرامش من شده است .این را بگویم که من نه چشم چران هستم نه اصلا دنبال این جور مسائلم. بین همه فامیل و دوستان به ادب و سر به زیری شهرت دارم

در کل شخصیتی متعادل و مثبت دارم. نه مشکل کمبود عاطفه دارم نه مشکل زناشویی چون همسر فوق العاده ای دارم . اما مشکل این است که هردو را عاشقانه دوست میدارم . من فقط میخواهم هر دو را داشته باشم آن هم به عنوان همسر.دلم میخواهد هر سه زیر یک سقف شاد زندگی کنیم. نمیدانم چه کنم ،نه میخواهم آنها را از دست بدهم، نه خیانت کرده باشم . من فقط عاشق آنها هستم. می ترسم این موضوع بر ملا شود و همسرم دلخور شده و مرا ترک کند و از یک طرف هرچه تلاش می کنم نمی توانم از این دختر خانم بگذرم. تمام مدت درونم تلاطم دارم

کمکم کنید نمی دانم چگونه این مشکل را برطرف کنم؟

(در قسمت نظرات پاسخ دهید)

محمد رضا باب الخانی

یکی از مسائل بسیار مهم و قابل توجه ای که می توان به آن اشاره نمود آن است که ممکن است عده ای گمان کنند که فقها و اندیشمندان دینی درهر عصر و زمانی می توانند به کمک احادیثی که از رسول گرامی اسلام بر جای مانده  مفاهیم قران و آموزه های دین را استخراج نموده و آنها را به دیگران برسانند که در صورت تحقق چنین امری دیگر نیازی به امام معصوم نخواهد بود و علما خود به تنهایی می توانند خلأ وجود پیامبر را برای مردم پُر کنند

باسخ به این اشتباه

آنچه به عنوان پاسخ به این عده می توان گفت آن است که

اولاً: علم و دانشی که علما و اندیشمندان دین در اختیار دارند تنها قطره ای از حقایق و معارف قرآن و دین است، که هرگز نمی توان آنرا با آنچه در نزد ائمه اطهار(علیهم السلام) است مقایسه نمود

آن عزیزان از سوی خداوند بی همتا به علم ودانشی مجهزند که از تمام آنچه در گذشته و حال و آینده وجود داشته و خواهد داشت به طور کامل آگاهی دارند و افراد در صورت عمل به آموزه های آنها براحتی می توانند سعادت ابدی خود را تأمین نمایند

ثانیاً: اگر چه اسلام یک دین کامل و بی نقصی است و لی این را نباید فراموش کرد که پیامبر گرامی اسلام احکام و دستورات اسلام را به صورت تدریجی و مطابق نیاز و مقتضیات زمان به مردم ابلاغ می فرمود که در اینجا باید این مطلب را پذیرفت که پس از رحلت ایشان  مقداری از احکام ناگفته ماند بنابراین شخص دیگری که همطراز اوست باید این مهم را به اتمام برساند که او کسی نیست غیر از امام معصوم

ثالثاً: متأسفانه برخی از احادیثی نبوی پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلوات الله علیه و آله) توسط معاندین و دشمنان مورد هجمه قرار گرفت و تعدادی از آنها از بین رفت و برخی نیز از سوی افراد سود جو و منفعت طلب مورد دست کاری قرار گرفت که این امر باعث شد که احادیث جعلی و ساختگی به حوزه احادیث صحیح راه پیدا کنند که این امر را می توان به عنوان فاجعه ای اسف بار در مورد احادیث نبوی تلقی نمود

محمد رضا باب الخانی

هلال نقره ای ماه، آسمان رمضان را روشنایی بخشیده است و منِ خاکی در این ثانیه های آخر به یک ماه مهمانی می اندیشم، به یک ماه خاطره ی آسمانی، به یک ماه «ربَّنا لا تزغ قلوبَنا»ی دستانم، به یک ماه طعم دعای سحر و به یک ماه تشنگی!.

خدایِ آسمانیِ دل خاکی ام، تو را قسم می دهم به این لبان تشنه، ما را با نگاه مهدی ات سیراب گردان و این شب عید، آخرین شب عید بی مهدی باشد.

خدایا آسمان نیازم سرشار از توست، منِ روزه دارِ عاشقی  را بیش از این تشنگی مده! و قدم های مهدیت را هدیه ی روز عید نصیب ما گردان.

«اللهُم اجعَل صیامی»در این شهر رمضان «بِالشُکر و القبول عَلی مَا تَرضاهُ...» امشب منِ سراپا خاکی، همانند شبهای قدر به نیایش تو نشسته ام و تاریکی شب را در زیر نور مهتاب با ذکر شمار عاشقی ام انتظار می کشم... انتظار! انتظار رسیدن روزی که فطریه ی عاشقی ام را بپردازم، قلب کوچکم را می گویم ... ای مهدی قلبم برای تو، منتظرمان نگذار!

امشب من با مهتاب به درد دل نشسته ام و حضور مهدی را تمنا می کنم تا آسمان دلم را با آمدنش مهتابی سازد.

من در سیل سرشکم غسل عید به جا آورده ام، غسل شادمانی، غسل شوق...

صدا می آید... الله اکبر، خدا بزرگ است؛ لا اله الا اللهُ، الله اکبر، و ستایش مخصوص توست ای تنها بهانه ی نیایش.

آسمان که هر صبحدم تسبیح تو می گوید اینک در این صبح بارانی از شوق و شور در این عید عرفانی در مقابل روزه داران کم آورده است، این همه عاشق زیر سقف آسمان دست به سوی پروردگار به نیت پنج مهمان کساء پیامبر «اللهُم اهلَ الکِبریاءِ و العظمةِ و اهلَ الجودِ و الجبروت» را، با تو نجوا می کنند، ای تو اهلِ عفو و رحمت و ای اهل تقوا و مغفرت...

دانه دانه ی اشک آسمان با سرشک شوق آدمیان درآمیخته و همه فریاد می زنند «اسئَلُک بِحقّ هذا الیَوم» که قرارش دادی «للمسلمینَ عیدا» رحمت فرست بر محمد و خاندان او، بر مهدی موعود، بر منتَظَر دل ما، سلام ما را برسان یا الله!

«و اعوذُ بِکَ مِمَاستَعاذَ منهُ عِبادُک الصالحون» پناه می برم به تو از دردِ جانکاه انتظار...!

چه نشاط انگیز است همگام با نسیم صبحِ بارانی پس از یک ماه روزه داری و نماز عاشقی، یک صدا با دیگر عاشقان، هم نوا با آن یار سفر کرده! ندای «اللهُم رَبَّ النورِِ العظیم» سر دهی و در آخر با ضربه های قلبت «العجل، العجل، العجل» را عیدانه از خداوند درخواست کنی.

پس از یک ماه روزه داری و لب تشنگی اکنون با باران رحمت پروردگار روزه ات را افطار کن!

روزه ات قبول

محمد رضا باب الخانی

اکنون باغ بهارزده ، باغ جان گرفته از نفسهای مسیحایی بهار دلها رمضان پربرکت خدا، آسمان را می نگرد که گاه به رگباری کوتاه از ابرهای رحمتی که به دست نسیم از راه می رسند ، اشک در آیینه چشمانش جوانه می زند.

اکنون بهار حیات آخرین رمضان ، آخرین نوازش ها را بر سر باغ می کشد. آخرین نفسهای مسیحایی را در او می دمد. دیری نخواهد پایید که وقت خداحافظی فرا رسد، شاید هم اکنون فرارسیده است و همین بغضی بر گلوی باغ می نشاند، دل آسمان می گیرد و باران اشک می بارد و از گوشه چشم برگها و شاخه ها جاری می شود. یاد اعجاز سبز بهار رمضان ، دل باغ را به وجد می آورد ، جهان نشاط می گیرد ، آسمان به قرار می رسد و خورشید گیسوان طلایی اش را بر شانه های باغ می افشاند. اینک صدای رودخانه که با دهانی کف آلود به مستی آواز سر داده و سرودخوانان می گذرد ، در فضا طنین انداز است.

جویبار با چراغهای حباب بر سر می رود که به رودخانه بپیوندد. به رودخانه که یاهوکشان سرود سر داده است : «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش» اکنون آخرین روز بهار رمضان است و یاد خداحافظی ، دلهایمان را بی قرارانه در قفسه تنگ سینه هایمان به تپش درآورده است.

امشب آخرین یشتها ، گاثه ها ، سفرها ، سوره ها ، دعا ، کلمات مقدس ، نیایش ها و غزلها در اشتیاق دریا خوانده خواهد شد. امشب دل بی قرارمان یک بار دیگر اشک خواهد بارید و از آن حضور بیکران برای یک مهمانی دیگر وعده خواهد گرفت ؛ وعده ای سبز ، برای ضیافت بهشتی ، ضیافت دوست.

سحر فردا یکی یکی از خانه ها بیرون خواهیم زد ، روزه داران چون دانه دانه دانه های زلال باران ، در کوچه ها به هم خواهند رسید. در خیابان های شهر جاری خواهند شد و در میدان بزرگ مصلا ، در فضایی به وسعت فطرت و آفرینش ، بازگشت به سرشت نخستین را، در خیزابه ای بلندقامت خواهند بست و وصال آن یگانه اقیانوس بیکران را شراب تکبیر سر خواهند کشید. خدایا! فطر از فطرت است و فطرت ما را به اولین روز آفرینش برمی گرداند. آنگاه که جبریل را فرستادی ، تا از خاک زمین مشتی برگیرد و تو خمیره آدم را در بین طائف و مکه به 40 روز سرشتی ،

آفریدگارا تو مرا آفریدی تا نامهای تو را یاد بگیرم ، و تو را به هزار و یک نام مقدس فرابخوانم و با یاد و نام تو صدای عاشق تو را جاودان بر گنبد گیتی مکرر بدارم.

خدایا ، مهربانا ، پروردگارا ، دوستا و آفریدگارا! نیک می دانستی که از خاک بودنم مرا از پرواز باز خواهد داشت و از آنجا که دوستم داشتی ، رهایم نکردی.

بهار رمضان را در چرخش ایام بر سر راهم قرار دادی ، تا سر و تن ، دل و جان ، و خویشتن خویش را در بارش باران های رحمت تو ، باران های رحمت رمضانی ات ، از هرچه آلودگی و سنگینی و گردوغبار ، بشویم و پاک کنم.

تو مرا به مهمانی ات فراخواندی ، تا در برابر نگاهت ، در حضور باشکوه و مهربانت ، در بارگاه معنوی ضیافت نورانی ات ، دوباره به یاد فطرتم ، خود خود خودم بیفتم ، از وابستگی ها ، دلبستگی ها ، شبکه رکودآور روزمرگی ها ، بگذرم و روح تنها و دل مظلومم را ، در آن اعماق در آن انتها بیایم و در آن سویدای دلم ، با فطرت نخستینم ، با آینه ای که در برابر خوبی ها و پاکی ها و خودت داشتم ، به نماز فطر تو بیایم.

خداحافظ ای ماه زلال بارانی ، ای ماه نسیم های بهشتی ، خداحافظ ای ماه کوزه های کوثری ، ای ماه زمزمه های حیدری ، خداحافظ ای ماه طلوع ، اشراق ، نور و رهایی ! تو امروز می روی اما بدان دل به فطرت رسیده من ، تا حضور دوباره تو اشتیاق سبزش را به ذکر و تسبیح به شکوفه خواهد نشاند.

محمد رضا باب الخانی